افسانه ميز
محمد زينالي اُناري
پژوهشگر فرهنگ عامه
چندي پيش رفته بودم براي حل قضيهاي و تا پاسخ دادن مديري كه پشت ميز نشسته بود، به رسم ادب ايستادم تا بگويد: بفرماييد بنشينيد! بعد يادم آمد كه من شهروندي هستم و او كارشناسي در حال انجام وظيفه، مثلا اين صندليها هم براي انتظار من گذاشته شدهاند. نميدانم كدام نيرو بود كه هنوز نميگذاشت بنشينم، خودم فكر ميكردم مودب هستم. يادمان هست كه از قديم اين ميز مديران كه نه، اربابان باعث شده بود ما ايرانيها آدمهاي مودبي باشيم و تا اجازه نگرفتهايم، ننشينيم.
نمينشستيم و فكر ميكرديم كه مودبيم، البته جرات نشستن هم نداشتيم! مدتها به ما گفته شده بود كه نشستن در صندلي استخواني واقع در روبهروي آژانِ حساس نيازمند دستورِ وي است. گاه از مديران و اربابان آن سوي ميز تصوري شبيه والدين داشتيم؛ نكند خداي نكرده نشستن، بيادبي باشد! من نشستم و اتفاقي هم نيفتاد، چون اين روزها مديري كه گاه به سراغش ميروم، باور كرده كه رابطه ما، شهروندي است. او ميداند كه ديگر اتاق كارش ملك او نبوده، فقط به تابعيت از تخصص و تصميم جمعي عموم شهروندان يا نمايندگان آنها پشت ميز كار نشسته است.
روحيه بزرگمنشي يا پدرانه و مسلط در پيشكسوتان ديوانسالاري ما وجود داشت، به اين جهت كه ديوان و اداره در ايران با مالكيت سازماني و حكومتي قاجار به وجود آمد. در آن زمان هم، چنان كه مرحوم باستاني پاريزي مينويسد، مغرور ميرزاهاي زيادي (لقب يكي از شاهزادگان قاجار) بودند كه پستهاي حكومتي قجري را تملك كنند. اين روحيه مالكيتي نسبت به ميز و ديوان (سازمان) موجب شد كه مردم وقتي پيش آنها ميايستادند، نتوانند بدون اجازه بنشينند و حتي نميتوانستند تكان هم بخورند.
حتي برخي از اين رفتارها را در افرادي كه باور داشتند كودكان مدارس را بايد تنبيه كرد، شاهد بودم. او با واژه «اجازه» اعمال و رفتارهاي ما را تحت نظر قرار ميداد. بدون اجازه، هر كاري ميكرديم نوعي غلط كردن به شمار ميرفت، نظير اينكه ميگفتند «بدون اجازه رفتي هر غلطي دلت ميخواست كردي!» يعني مردم حق خواستن دل هم نداشتند و اراده مسلط از آن همان كسي بود كه در ميان ايلات و قبايل يك خانه پر رفت و آمد و بزرگ داشت كه بعدا يك ميز هم در شهرها و روستاها پشت آن آمد. سالها، پشتميزنشين را آدم مهم و محترم و به ويژه قدرتمند تلقي كرديم. در نتيجه همواره رقابت كرديم آن سوي ميز بنشينيم تا اجازهها دست ما بيفتد. حال آنكه در زندگي اين روزها اين ميزها پشت
و رو ندارند.
اين پديده مانند بشقاب پرنده، اسطوره جديدي است كه سالهاي سال در ذهن غربيها و ماجراي فيلمهاي تلويزيونيشان بود. اين كالا از گذشته در جوامع ما مرسوم نبود. بسياري از اشيا كه سابقه ديريني هم از استفاده در ميان جوامع انساني ندارند، وقتي به صورت شيئي كاربردي و از سوي ساختارهاي اجتماعي مسلط يا اختصاصي به كار گرفته ميشوند، تا جا باز كردن و تفاهم عمومي در ميان مردم، زمان زيادي ميگيرند. ميز هم از آن دسته ابزارهاي جديدي است كه با گذشته بيش از صدسال، براي ما هنوز نامفهوم است.
احساس قدرتي كه اين افسانه خلق ميكند، مالكيت «اجازه»ي اعمال انساني است كه در تصدي اين گروه معتقد به اسطوره پشت ميز نشيني قرار ميگيرد. در حالي كه امروزه ميزهاي عسليهاي شيك و حتي در بانكداري نوين صندليهاي چرخدار مشابه متصدي بانك براي ميهمانان در نظر گرفته شده و گاه در جاهايي نوشته شده كه مشتري خدايگان است و الخ! اما در برخي از مراكز غير دولتي مانند بنگاههاي معاملات ملكي و جاهايي كه فردگرايي در قدرت مالكيت آنجا اهميت زيادي دارد، افسانه ميز هنوز نقش ارزندهاي بازي ميكند.
رفته رفته ميز، مالكيت اجازه و تصاحب اتاقها، در حال اسطوره گشايي است و اتفاقا يكي از دلايل انقلاباتي كه در دنيا حكومتهاي شاهنشاهي داشتند همين ميزهاي اجازه بود. مردم دنبال حقوق شهروندي بودند و برابري در احترام و منزلت. اما هنوز هم گاه كساني ديده ميشوند كه دوست دارند يا اعتقاد دارند كسي نبايد بدون اجازه آنها آب، نوشيده و كاري بكند. آنها سعي دارند خواهشهاي دل مردم را با كدبندي اين طرف ميز و آن طرف ميز به دست بگيرند و تصديگري كنند.
سياستمداران، مردم را براي تغيير اين روحيه سالها تشويق كردند كه پشت ميز نشيني را ديگر رها كرده، به دنبال كار كردني فارغ از تمركز صرف بر قدرت باشند. كار كردن امري ذهني است و نياز به تصور مكان، آن هم به صورت سنتي، ندارد. هر چند اين روزها هر دفتر و دستكي كه راه بيندازيم ميزهاي آزمايش و صندوق تسويه حساب و اقلام متنوعي از ميزآرايي و به اصطلاح اين روزيها ديزاين لازم دارد. ميز، قدرت خود را از دست داده و به پديدهاي عمومي و همگاني تبديل شده است. كدام خانهاي است كه ميزي نداشته باشد؟
اما اين شيء، هنوز آن قدرت اسرار آميز را از دست نداده و به اصطلاح، گاهي برخيها را ميگيرد و چه خوب بود كه مانند ماشينگرفتگي، كه قرصي برايش ساخته شده است، قرصي از بابت ميز در دهانمان بگذاريم. چرا كه هنوز پديدههاي تابعي كه در گفتمان اسطورهاي ميز بودند، مانند اجازه، سيطره بر قدرت و تسلط داشتن بر امور جزيي زندگي خيلي از آدمها، باعث ميشود ميزها داراي كاركرد باشند يا تسلط بر آن همواره داغ باشد!