انتشار «كافه وصال» نوشته علي صادقي
عادت كردهايم كه توي كافهها سيگار بكشيم و قهوه بخوريم، حرفهاي فلسفي بزنيم و عاشق شويم، اما اينبار در كافه وصال از عشق خبري نيست. علي صادقي كه پيشتر از اين روزنامهنگاري را تجربه كرده بود، مدتي در كسوت مديرعامل يك شركت بزرگ نفتي به كار مشغول شد و اينك داستان بيش از هزار روز تلاش براي تغيير را در قالب يك داستان روان و خواندني ريخته است؛ كافه وصال پاتوقي است براي نشستن و فكر كردن درباره مشكلات شركتي كه هزار كارمند دارد و به قول نويسنده: «انگار پدر فرزندي باشم20سال از خودم بزرگتر.»
«كافه وصال» نام رماني است كه خاطرات روزانه يك مدير را روايت ميكند. همه اتفاقاتي كه هر كدام از آنها همانند يك مين ضد نفر ميتواند عمل كند و آقاي رييس را با همه تفكرات و برنامههايش منفجر كند. آقاي مدير در كافه وصال مينويسد كه بيش از آنكه مهندس باشد يا حسابدار يا حقوقدان، يك تخريبچي است و صبح به صبح اول مينهايي را كه عواملي از داخل شركت يا از بيرون در اتاقش كار گذاشتهاند خنثي ميكند و بعد كار برنامهريزي و اجرا را شروع ميكند.
خواننده همراه با مديرعامل حركت ميكند، تصميم ميگيرد و گاهي قضاوت و پيشقضاوت ميكند. علي صادقي ميگويد: «خيلي وقتها پذيرش مسووليت در كشورهاي در حال توسعه يعني خطر كردن. تقريبا هيچ مدير خوشنامي نداريم. هر كس مسووليت قبول كرده در انتهاي كار با تلخي جدا شده است.» كافه وصال گاهي درد دل آقاي رييس است و گاهي نسخه علمي شفابخشي كه در هر شركتي اجرا شود نتايج معجزهواري براي سهامداران به دنبال دارد. اگر چه كافه وصال بيان مشكلات و راهحلهاي يك شركت بزرگ است اما براي پيادهسازي در هر قالب و مقياس شركتي شفابخش است.
همين ويژگي باعث ميشود كه مخاطب كافه وصال با داستان يك شركت بزرگي رو به رو نباشد. چرا كه زندگي هر روز پر از مينهايي است كه بايد خنثي شود و داشتن يك نسخه شفابخش شاديآورترين دارايي هر كسي در زندگي است.