آرمانهاي انقلاب و جنبش اصلاحي در گفتاري از احسان شريعتي
گفتن حقيقت به مردم رو در روي قدرت
محسن آزموده
احسان شريعتي سرسختانه از انقلاب و آرمانهاي آن دفاع ميكند و معتقد است كه حتي جنبش اصلاحات تداوم همان خواستهاي انقلاب است كه خود در بستر يك سير تداومي در تاريخ معاصر ايران بيش از صد سال است، از سوي مردم و نيروهاي آگاه و تحولخواه دنبال ميشود. او در گفتاري كه به تازگي در شهريار ارايه شد، تحقق اين آرمانها را امري يك روزه و دفعي ندانست و تحقق آنها را مستلزم تجربه عملي و علمي عميقي خواند و بر نقش روشنفكران در اين زمينه تاكيد كرد و كار آنها را گفتن حقيقت به مردم در مقابل قدرت با شفافيت و بدون تعارف خواند. در ادامه گزارشي از سخنان او را ميخوانيم:
تفاوت جنبش اصلاحي با اصلاحطلبي سياسي
احسان شريعتي در آغاز به موضوع بحث يعني نحوه استمرار عناصر انقلابي در جنبش اصلاحات در ايران اشاره كرد و گفت: بايد تك تك اين اصطلاحات و عناصر اين تعبير را باز تعريف كرد. يعني وقتي ميگوييم جنبش اصلاحات بايد روشن شود كه چه جنبشي را در نظر داريم. آيا منظور همين دولت است، آيا طيف اصلاحطلبان منظور است. به نظر من جنبش اصلاحات هيچ كدام از اينها نيست، بلكه جنبش اصلاحات جنبشي است كه از پايين ميان مردم در تداوم انقلاب با همان خواستها و آرمانها و البته با شيوههاي جديد و با توجه به تغيير دوران و گفتماني تازه در كشور پيدا شده است. بنابراين مراد از جنبش اصلاحات، جنبشي مردمي مثل انقلاب اسلامي بهمن 1357 است كه البته خود آن هم بايد با توجه به شبهاتي كه پس از انقلاب به وجود آمده، بازتعريف شود.
انقلاب ايران در تداوم تحولخواهي ايرانيان
شريعتي تاكيد كرد: انقلاب 1357 تداوم نهضتهاي گذشته در تاريخ ايران است، مثلا در دهه 1350 نهضت مبارزه مسلحانه را داشتيم كه يكي از نمودها و گواهان و شاهدان زنده آن مهندس لطفالله ميثمي است. پيش از اين دوره نهضت ملي شدن صنعت نفت به رهبري دكتر محمد مصدق را داشتيم كه جنبش ملي را به راه انداخت. پيش از آن جنبشهاي منطقهاي را داشتيم، در شمال جنبش ميرزاكوچكخان و در مناطق ديگر جنبشهاي ديگر. و پيش از آن در راس همه نهضت مشروطه را داشتيم كه فراتر از يك نهضت يك انقلاب بود و در آن نظام و قانون اساسي عوض شد و تغييري ساختاري را پديد آورد. در تمام اين انقلابها از صدر مشروطه تا جنبشهاي منطقهاي و نهضت ملي و جنبش قهرآميز و انقلاب 1357 ما يك رشته مطالبات و آرمانها را شاهديم. در راس همه آنها آرمان و خواست استقلال ملي است. استعمار انگليس و قدرت روس كه در برخي جاها با هم در تضاد بودند و گاهي نيز اشتراك منافع داشتند، در سرنوشت ما دخالت ميكردند و در اواخر قاجار كه دچار ضعف سيادت ملي شديم و بخشهايي از كشور بعد از معاهدههاي ننگين گلستان و تركمنچاي و... جدا شده بودند، كشور به صحنه تاخت و تاز اين دولتهاي استعمارگر بدل شده بود. بنابراين نهضت مشروطه خواستار استقلال بود و اين آرمان تا انقلاب 1357 تداوم يافت و خوشبختانه بعد از انقلاب 57 از دولت ملي مستقل برخوردار شديم كه اين را ميتوان يكي از دستاوردهاي پيروز انقلاب 1357 دانست. امروزه ايران قدرتي انكار ناپذير و مستقل در منطقه است. در حالي كه در نظام شاه ايران ژاندارم منطقه بود، به اين معنا كه خواستها و منويات قدرتهاي بزرگ و در راسش امريكا را به خصوص بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 پيش ميبرد. ما در ظفار و جنوب يمن به خاطر خواست امريكا و انگليس ميجنگيديم. در حالي كه از آن زمان به بعد مستقل شديم.
عليه استبداد تاريخي
شريعتي ديگر آرمان انقلاب را يك توسعه همگون متوازن ملي مردمي براي ايراني آباد و آزاد خواند و در ادامه استبداد تاريخي ايران در تقابل با شعار جمهوري پرداخت و گفت: ميدانيم كه سنت 2500 ساله ما رژيمهاي پادشاهي و سلطنتي بوده است، اما پس از انقلاب خواستار يك تغيير اساسي و تاريخي يعني خواستار جمهوري شديم، البته يك جمهوري اسلامي و ايراني با توجه به صبغه و تاريخي كه داشتيم. اين امر در پيشنويس قانون اساسي هم مشهود بود كه در آن نظام پارلماني و همه شروط و لوازم دموكراسي لحاظ شده بود. اما در اين بخش كه بحث آزادي مطرح ميشود، چون اين سنت در سرزمين ما مطرح نبوده است، هم از نظر عملي و هم از حيث نظري، نسبت به مردمسالاري و جمهوري به معناي عيني كلمه ناآشنا بوديم.
وي گفت: وقتي مردم شعار حكومت اسلامي سر ميدادند، بسياري به ميشل فوكوي متفكر ضد قدرت فرانسوي كه براي يك روزنامه ايتاليايي در ايران گزارش تهيه ميكرد، ايراد كردند و گفتند تو از انقلابي دفاع ميكني كه شعار حكومت مذهبي سر ميدهند. او در پاسخ ميگفت در اين شعار ايراد در قسمت اسلامي و مذهبي نيست، بلكه ايراد درحكومت است. يعني فوكو تاكيد داشت كه مفهوم حكومت مبهم است. زيرا وقتي از جمهوري سخن ميگوييم آن را در معادل تعبير «res publica » به كار ميبريم، يعني «شيء يا چيز عمومي». از زمان ارسطو ما از نظر سياسي دو نوع نظام بيشتر نداريم يا نظام استبدادي است كه معادل واژه despotism است و اتفاقا واژهاي ايراني است، دسپوت يعني ده پوت و يعني كدخدا منشي. يعني در نظامهاي استبدادي و شاهنشاهي و سلطنتي به قول هگل فيلسوف آلماني يك نفر آزاد است و ديگران رعيت او هستند. نظام ديگر نظام جمهوري يا republic است، يعني جايي كه امر عمومي وجود دارد و مصلحت عمومي يا همگاني آن را سازمان ميدهد و دولتشهري به نام polis يا مدينه يوناني ميسازد و در اين دولتشهر شهروندان آزاد و برابر هستند. بنابراين يا رابطه ارباب- بردگي داريم يا رابطه شهروندان آزاد و برابر كه «ايزونومي» يا تساوي در برابر قانون خوانده ميشد.
نقش نوانديشان ديني
شريعتي در رابطه با نظام جمهوري به زمينهسازي نوانديشان ديني اشاره كرد و گفت: اين امر در حوزه روحانيت با زمينهسازي مراجع سهگانه نجف و در راس ايشان آخوند خراساني رخ داد، به طوري كه ستارخان ميگفت ما حكم علماي نجف را اجرا ميكنيم، زماني هم كه علامه ناييني رساله تنبيهالامه و تنزيه المله را نوشته و سالها بعد مرحوم طالقاني آن را باز نشر و شرح كرد، از سوي ديگر روشنفكران مسلمان مثل مهندس بازرگان و دكتر سحابي و از همه موثرتر دكتر علي شريعتي را داريم. در نتيجه دانشآموزان و دانشجويان از طبقه متوسط شهري پيشگامان و پيش قراولان مبارزات در شهرهاي بزرگ بودند و با اين انديشهها در انقلاب شركت كردند و پيشتاز بودند و اين زمينه فكري فراهم آمده بود كه اين نظامات جديد و سيستمهاي دموكراسي و سوسيال دموكراسي و دستاوردهاي عصر جديد را بپذيرند و آن را با جهانبيني توحيدي و با فرهنگ ملي و مذهبي خودشان تبيين مجدد كنند. شركت در انقلاب با چنين چشماندازي رخ داد و از اين حيث انقلاب ايران در ادامه آرمانهاي گذشته بود و انتظار داشتيم اين آرمانها يعني استقلال، آزادي، عدالت، توسعه و جمهوري اسلامي-ايراني تحقق پيدا كند. شريعتي گذر چند دهه را فرصت مناسبي براي بازنگري در اين آرمانها خواند و گفت: به موضوع استقلال اشاره كردم و نشان دادم كه در اين زمينه موفق بوديم. اما در زمينه آزادي و حقوق شهروندي هنوز مشكلاتي داريم. اين مشكلات اساسي، ساختاري، بينشي و عملكردي هستند. در زمينه آرمان سوم كه حكومت عدل علوي و عدالت بود، وضع وخيمتر است و اين را متاسفانه در اختلافات طبقاتي و مشكلات معيشتي مردم ميبينيم. ما بحرانهاي مختلفي داريم، مثل بحران محيط زيستي كه در مساله آب و خاك و آتش و هوا مشهود است. قدما از عناصر چهارگانه سخن ميگفتند و ما متاسفانه در هر چهار عنصر با بحران مواجه هستيم.
آدم حزبي نيستم
شريعتي تاكيد كرد كه در بحث فعلي به جزييات و اشخاص كار ندارد و گفت: من يك آدم سياسي و حزبي نيستم كه به گروه خاصي تعلق داشته باشم و خانواده فكري من از نظر تاريخي مشخص است. شريعتي متعلق به يك خانواده ملي و مذهبي بود. من هم در دوران انقلاب و زمان جنگ حضور داشتم و در دوران اصلاحات هم حضور داشتم، اما عضو هيچ گروه سياسي نيستم و حتي خودم را يك فرد سياسي به معناي متعارف كلمه نميدانم، بلكه يك روشنفكر هستم و به عنوان يك شهروند با شما صحبت ميكنم و اگر انتقاداتي به اين طيفها دارم، آزادانه بيان ميكنم. يعني براي خودم اين حق را قايلم كه انتقاداتم را به اصلاحطلبان نيز بيان كنم و البته اين نشانه سعه صدر اصلاحطلبان خواهد بود كه انتقادات من را بشنوند زيرا اصلاحطلبان هم مشكلاتي دارند.
غفلت از امر اجتماعي و تقدم امر خصوصي
وي تاكيد كرد: آنچه براي ما مهم است، فقدان بينش اجتماعي و بينش ملي و تقدم امر اجتماعي بر امر خصوصي است. به نظر من اين بينش نوليبرالي در اصلاحطلبان و در اين دولت فعلي نيز حضور دارد؛ بينشي كه حتي درك درستي از ليبراليسم نيز ندارد. من شخصا در كشورهاي ليبرال زندگي كردم و در آنجا اصل حاكميت قانون است و بر اساس آن، آزاديها تعريف ميشود و اين آزاديها تعريف شده و محدود است، يعني اگر من بخواهم در اروپا نردههاي خانهام را رنگ كنم، بايد تمام اعضاي مجتمعي كه در آن زندگي ميكنم، حضور داشته باشند و اين رنگ بر اساس تناسب با رنگهاي ساختمانهاي مجاور و محله باشد. اين در ديگر عرصهها نيز مشهود است. يعني تصميمات بايد بر اساس همفكري و مشورت همگاني اتخاذ شود. در حالي كه اينجا اين مشاركت و مشورت وجود ندارد، به طوري كه هر كس هر طور ميخواهد تصميم ميگيرد. در يك محله شاهد حضور همه سبكهاي زندگي هستيم، مثلا يك جا سيستم كمون اوليه است، يكجا سيستم بردهداري است، يكجا سيستم سرمايهداري است، يكجا سيستم سوسياليستي و جاي ديگر سيستم فئودالي است. نام اين هرج و مرج ليبراليسم نيست، بلكه نوعي بيقانوني است، يعني منافع خصوصي ترجيح دارد و مافياهاي ماشين و ساخت و ساز و... حضور دارند، يعني گروههاي ذينفعي كه با وجود منفعت ملي عمل ميكنند. شريعتي تحقق دولت ملي را با تقدم امر اجتماعي تعريف كرد و گفت: در چنين وضعيتي مثلا حق تقدم با وسايل حمل و نقل عمومي مثل آمبولانسها، اتوبوسها، متروها و... است. در حالي كه اينجا ميبينيم كه اين امر رعايت نميشود. اگر قضيه پلاسكو را به صورت علمي و همهجانبه تحليل كنيد، به همه مشكلات ما پي ميبريد. يعني هم مشكلات رفتار مردم را ميبينيد، هم مشكلات عملكردي مسوولان مشهود است. يعني همه مشكلات ساختاري و فرهنگي ما از اين پرونده مشهود است. اين مثال نشان ميدهد كه ما از نظر سياستهاي توسعه و نه اين دولت و آن دولت چه مشكلاتي داريم. اصلا در صد سال گذشته سنگ بناي غلطي ريخته شده و كلانشهرهاي ما بر اساس مهاجرتهاي كلان شكل گرفتهاند، به گونهاي كه هم سيستم توليدي قديمي از بين رفته و هم سيستم صنعتي علمي بر پا نشده و ما يك اقتصاد سالم نداريم.
انقلاب اصيل فراتر از انقلاب سياسي
اين استاد فلسفه در ادامه يك بينش انقلابي اصيل را فراتر از انقلاب سياسي و تحول در نظام سياسي خواند و گفت: انقلاب اصيل به معناي تغيير ساختارها است. در فرانسه دو قرن گذشته است تا انقلاب فرانسه بعد از گذر جنگ داخلي، ترور (حكومت وحشت)، ترميدور، بازگشت سلطنت و انقلاب دوباره و بعد جمهوري و... تحقق يافته است. يعني فراز و نشيبهاي بسيار رخ داده تا به تدريج به يك توازن رسيده است. قرنها طول ميكشد تا عادات و ساختارها و رفتارها و بينشهاي عميقي كه در جان ما خانه كرده است، عوض شود. به همين خاطر است كه ما در زمينه فهم عميق نظام جمهوري و دموكراسي مشكل داريم، چون يك پديده جديد است و در قرون تازه رخ داده است. ما بايد آموزش زيادي ببينيم.
نقش روشنفكران
شريعتي در ادامه به ضرورت بازنگري روشنفكران و نيروهاي آگاه تاكيد كرد و گفت: حتي روشنفكران و نيروهاي آگاه ما بايد براي شناخت اين مسائل يعني مفاهيم سياسي مثل حكومت به تعبير ميشل فوكو و لوازم و شرايط و تعاريف علمي آنها دورهاي طي ميكردند. انقلاب ما به تعبير دكتر شريعتي به شكل زودرس پيروز شد. دكتر شريعتي با اينكه ملقب به معلم انقلاب بود، تاكيد داشت كه چند دهه يا حتي چند سده طول ميكشد تا به نتايج مطمئني برسيم. در حالي كه انقلاب ما خيلي سريع پيروز شد، زيرا نظام گذشته خيلي شكننده و فاسد و غيرمعتبر بود و به تعبير خودشان مثل برف آب شد. ناگهان كار به دست انقلابيون افتاد. من خودم در آن ايام انقلاب به خوزستان ميرفتم و با مردم كه فكر ميكردند ما بعد از انقلاب كارهاي هستيم و از مشكلات معيشتي و زندگي خودشان صحبت ميكردند. ايشان فكر ميكردند بنده كه فرزند معلم انقلاب هستم، مقامي دارم. مثلا در جزيره خارك حتي مردم رژه نظامي ميرفتند و انتظار داشتند ما مشكلات را در همه ابعاد حل كنيم. در حالي كه ما ميدانستيم كه تشكيلاتي نيست. معمولا در انقلابها، تشكيلات و احزاب سالها مبارزه ميكنند و از تجارب هم ميآموزند. اما به تعبير آقاي خلخالي در كتاب خاطراتش مثلا ما در زمينه قضايي هيچ تجربهاي نداشتيم و به همين خاطر به تجربههاي ديگر كشورها نگاه ميكرديم و مثلا به فيدل كاسترو نگاه كرديم و از او آموختيم و از روشهاي او بهره گرفتيم. به هر حال اين امر باعث شد كه به خصوص در دهه 1360 دچار مشكلات ساختاري شويم و از آرمانهاي اوليه انقلاب فاصله گرفتيم.
روشنفكران مسوول باشند
شريعتي در ادامه به فضاي جامعه سياسي بعد از انقلاب و به خصوص دهه 1360 اشاره كرد و گفت: انقلاب با گل در برابر گلوله و حضور همه نيروهاي اجتماعي و گروهها رخ داد، اما پس از انقلاب مشكلاتي در جامعه پديد آمد و چون ما تجربه دموكراسي نداشتيم، اختلافات به ستيز ميان گروهها كشيد و اين امر سبب شد كه آن شكل آرماني آزادي تحقق نيابد. بعد از جنگ شاهد سياستهاي نوليبرالي بوديم و در نتيجه نوعي آزادي به معناي هرج و مرج و رانت خواري و رشد مافياهاي ثروت و قدرت پديد آيد و موجب شد كه عدالت تحقق نيابد و سياست توسعهاي پديد آمد كه نتوانست روندهاي غلط پيش از انقلاب را به شكل انقلابي اصلاح كند. براي مثال مركزگرايي كه با مهاجرتهاي گسترده در دهه 1340 آغاز شد، ادامه يافت. جنبش اصلاحي ميخواست آرمانهاي انقلاب را با خوانش جديد و عميقتر و البته نقادانه نسبت به خودش و روشهاي گذشته نيروهاي روشنفكر و تحول خواه از سر بگيرد. به خصوص كه به نظر من در جامعه ما كه مقامات مسوول نيستند، بايد روشنفكران و نيروهاي آگاه مسوول باشند. يعني از صدر مشروطه تا به امروز در پروژههاي فكري كه عرضه شده، اشكالاتي وجود داشته و بايد بازبيني شود. يعني دوره به دوره بايد حافظه تاريخي توسط نسل جديد و دانشجويان بازخواني شود تا ببينيم چرا از زمان مشروطه كه پيشگام همه ملل منطقه در زمينه آزاديخواهي و عدالتطلبي و استقلالطلبي بوديم، هنوز اين آرمانها به معناي كامل كلمه تحقق نيافته است؟
شريعتي با اشاره به مشكلات انقلابهاي مدرن به تعبير هانا آرنت مثل خشونت به تغيير روشها در اصلاحات پرداخت و گفت: در دوره اصلاحات از روشهاي خشونت پرهيز، آگاهي بخش، مسالمتآميز و حتي المقدور قانوني حركت ميكنيم، يعني ميخواهيم قانون اجرا شود و اصلاح قانون نيز در چارچوب قانون صورت ميگيرد. بنابراين مبارزه اصلاحي گونه گون است، يعني جنبههاي متنوعي دارد و سازمانهاي مردم نهاد پديد ميآيند. در اين دوره جامعه مدني پيش ميرود و آن را جنبش اصلاحات ميخوانيم. جنبش اصلاحات با جناح اصلاحطلب فرق دارد. جنبش اصلاحات يعني همان انقلاب. در آن زمان اين آرمانها با روشهاي انقلابي دنبال ميشود و در دوره بعدي با روشهاي مسالمت آميز و خشونتپرهيز اما بدون تعارف و با شفافيت. شفافيت يكي از شعارهاي جنبشهاي دموكراتيك است.
رودرروي حقيقت بدون تعارف
شريعتي در پايان گفت: شفافيت يعني ما به عنوان روشنفكر و شهروند بيتعارف رودرروي قدرت حقيقت را بيان كنيم. اين سخن يعني گفتن حقيقت به قدرت در يك حديث نبوي هم بيان ميشود. اما در دوره جديد اين سخن (speaking truth to power) به صورت يك شعار مطرح شده است. اين روش اين سوال را پيش ميآورد كه مگر قدرت حقيقت را نميداند؟ چامسكي با طرح اين سوال گفته اولا قدرت حقيقت را ميداند و ثانيا ميكوشد آن را پنهان كند، ثالثا اين قدرت نيست كه بايد حقيقت را بداند.پاسخ به چامسكي اين است كه در كلام نبوي و علوي و در مبارزات مردمي معناي گفتن حقيقت به قدرت اين نيست كه قدرت حقيقت را نميداند و ما بايد به اطلاع آن برسانيم، بلكه معنايش اين است كه رودرروي حقيقت اما خطاب به مردم حقيقت را بيان كنيم؛ حقيقتي كه قدرتها ميخواهند پنهانش كنند. بنابراين مخاطب افكار عمومي و مردم هستند و آگاهي بخشي يعني نشان دادن اينكه حقيقت چيست و مردم با آگاهي تبديل به نيروي فشار براي تغيير و تحول ميشوند. بنابراين مخاطب روشنفكر مردم است و در چنين شرايطي بايد بدون تعارف و با شفافيت سخن بگويد. ما بدون تعارف در زمينه شناخت آزادي، عدالت و توسعه و شناخت عميق و عمل به جمهوري از حيث سياسي و اجتماعي مشكل داريم و متاسفانه در زمان ما بينش نوليبرالي با محافظهكاري همراه شدهاند و اين در دولتمردان به خصوص آنها كه تكنوكرات هستند، وجود دارد و ضرورت دارد كه راه سومي را در بحثي كه بين دو جناح است، بگشاييم و صداي مردم و روشنفكران و نيروهاي اصلاحي تحول خواه متنوع را هم سو با طيف اصلاحطلب و دولت معتدل مطرح كنيم. مراد از راه سوم ايجاد شكاف نيست، بلكه ميخواهيم آرمانها و مطالبات جامعه را بيان كنيم، خطاب به مردم و رودرروي قدرت و بگوييم اين انقلاب چه بوده و با حافظه تاريخي خودمان تجديد عهد كنيم و آن را با روشهاي جديد خشونت پرهيز و مردميتر استمرار دهيم. آرمانهاي انقلاب تخيلي نيستند و همين الان در جهان نظامهايي داريم كه اين آرمانها را به نظامهاي واقعا موجود علمي و عملي تحقق بخشيدهاند. البته اين امر در كشورهاي مختلف نسبي است، اما به هيچوجه تخيلي نيست و يك مطالبه حداقلي است. اين نقش ما روشنفكران است كه در يك مبارزه بينشي بتوانيم آن مطالبات و آرمانها را تبديل به رهنمودهاي عملي و ممكن بكنيم.