خشونت جاهلانه بر گونه مظلومانه
دفتر مدرسه بسيار شلوغ بود چون كه مدرسه ما سه شيفت بود و يك اتاق براي مديران، معاونان، دفترداران و معلمان وجود داشت. هنگام انتقال شيفت دوم به سوم بود، من كه مدير شيفت اول و دوم بودم بايد مدرسه راتحويل شيفت سوم ميدادم. يكي از اوليا با مدير مشغول گفتوگو بود، متوجه شدم موضوع شكسته شدن دست يك دانشآموز است كه پدرش براي پيگيري مراجعه كرده بود. ناگهان مادر آن دانشآموز وارد دفتر شد و سراغ معلم را گرفت، يكي از پرسنل مدرسه معلم را به اونشان داد او رفت جلو وپرسيد فلاني تو هستي؟ به محض اينكه معلم گفت بله مادر محكم باسيلي كوبيد به صورت او و بعد هم شروع كرد به ناسزاگويي. سكوت مرگباري دفتر را فراگرفت، معلم جوان و تازه فارغالتحصيل شده دانشگاه چنان ازشدت ضربه و شرمندگي سرخ شده بود كه ميتوانستي حرارت آن را در دفتر احساس كني.
من كه ميدانستم ماجرا ازچه قرار است بهشدت عصباني شدم اما خودم را كنترل كردم ودست آن مادر ناآگاه و عجول را گرفتم و بردم بيرون اما به همسرش گفتم برايتان متاسفم. آن مرد بيچاره كه ابتدا گفته بود هيچ ايرادي ندارد اتفاق است حتي ممكن است در منزل هم رخ بدهد از شرمندگي به هيجان آمد وهمسرش را زير مشت و لگد گرفت و از مدرسه بيرون انداخت. ماجرا ازاين قرار بود كه دانشآموزان براي ديدن كاردستيها دورميزمعلم جمع شده بودند كه معلم تذكر ميدهد بروند سرجايشان. كسي توجه نميكند. بلند ميشود و جديتر تذكر ميدهد كه يك باره همه به سمت ميزها هجوم ميبرند و آن دانشآموز ساعد دستش ميخورد به ميز ميشكند و اين اتفاق طبيعي به دليل احساسي شدن ناآگاهانه يك مادر موجب برانگيخته شدن خشم او ميشود وگونه مظلوم معلم جوان را هدف قرار ميدهد.