در حوالي سالگرد درگذشت كاوه گلستان
حقيقت عريان ميشود
چهاردهسال پيش دقيقا در صبحي كه مردم ايران آماده آخرين روز تعطيلات نوروزي خود ميشدند، كاوه گلستان در ميدان مين بود. عكاس بزرگ ايراني كه ميخواست با عكسهايش روايتي حقيقي و واقعي از ناخوشاينديهاي زندگي داشته باشد و پيامرساني باشد براي آنچه كه زندگي جهانيان را سياه و تباه ميكند. آماده ميشد تا براي يك ماموريت خبري و تصويربرداري در خط مقدم ميدان جنگ امريكا و عراق باشد. اما اين آمادگي نقطه پايان بود. گلستان در مرز كفري در نزديكيهاي كركوك، پايش روي مين رفت و درگذشت. مرگ گلستان در تمام اين چهاردهسال در رخوت خبري روزهاي نوروز گم ميشد؛ دقيقا همان طور كه سفرهايش گم بود. اما براي مردي كه ميخواست حقيقت را عريان نمايش دهد و مقابل پردهپوشيها بايستد، اين كمترين دغدغه و اهميت را داشت. حالا چهارده سال از مرگ كاوه گلستان ميگذرد. روز سيزده نوروز، فقط عدهاي اقليت يادي از او كردند و در عصر روز دوشنبه ابري، يك سرچ ساده از نام او، عكسهاي سياه و سفيدي را روي مونيتور نمايش داد كه همچنان بعد از گذشت اينهمه سال، تكاندهنده، واقعي و دردناك هستند. براي همين است كه همچنان ميشود از گذشت چهارده سال از مرگ كاوه گلستان نوشت و يادآوري كرد؛ در اين روزگاري كه مرزهاي جنگ در جهان نامحدود شده، حضور همچين روايتگري با نگاهي بسيار متفاوت و واقعي، چطور ميتوانست گزارشهاي خبري را تغيير دهد.