حكايتهاي ناگفته از گنج يابي در گفتوگو با يك گنجياب
تاريخ من حراج
فرزانه قبادي
«خاكها را كه كنار زدم، دستم خورد به يك شي فلزي كه تقريبا سياه شده بود، گودال تقريبا دومتر ميشد، بالاي گودال دو نفر از همراهانم بودند، جوان بودم آن روزها، با شوق خاكها را كنار زدم، يك جام فلزي توي خاك بود، با خوشحالي فرياد زدم و به همراهانم گفتم يك جام پيدا كردم، طناب را بالا كشيدند، براي اينكه راحتتر بالا بروم، جام را دادم دست همراهم، و تقلا كردم كه خودم را بالا بكشم، به دهنه گودال كه نزديك شدم، ديدم همراهم يك سنگ بزرگ بالاي سر گرفته و ميخواهد روي سر من بكوبد، اما شانس با من بود، يك مار از داخل گودال خزيد و حواسش را پرت كرد و من در اين فاصله توانستم فرار كنم» آنها جويندگان گنجاند، ماجراجويانه ميگردند به دنبال رازهاي گران قيمتي كه سالها و قرنها پيش به رسم امانت به دست كوه يا زمين سپرده شدهاند. از همان روزگاران كه سكهها و مجسمهها و قدحها به بهانههاي مختلف در كنار جسدي در گوري يا در حفرهاي امن به امانت سپرده ميشدند، تا به امروز كه آدمها براي پس گرفتن اين امانت پس از قرنها، به سراغ گنجينهاي ميروند كه بيش از قبل ارزش يافته است، اين جسارت خالي از خطر نبوده و نيست. و از ديرباز بودهاند و هستند ماجراجوياني كه قدم به قدم و سايه به سايه خطر ميروند تا برسند به ثروتي كه در دوراني ديگر توسط فردي ديگر جمعآوري شدهاند و با يافتن دوبارهشان ميشود ره يك شبه را صد ساله رفت.
حدودا 60 ساله است، ميگويد سالها جوينده گنج بوده و جوانياش را در بيابانها گذرانده، لابهلاي خاطراتش بيشتر از آنكه خوشحالي يافتن گنج و رسيدن به ثروت بادآورده ديده شود، ترس و وحشت و اضطراب ديده ميشود. توي حرفهايش رد پاي يك «مال» بزرگ و ميلياردي به چشم ميخورد كه در سالهاي جواني، زندگياش را متحول كرده، همان هم انگيزه ساليانش شده براي اينكه چشمانش خوب با نشانهها آشنا شود و بتواند محكي باشد براي تشخيص اصالت اشيايي كه بعد از سالها از دل خاك سر بيرون ميآورند. تصورم اين است كه در ميان انبوهي از اشياي قديمي و خاك گرفته قرار است ملاقاتش كنم، اما خانهاش شبيه تمام خانههاي ديگر است. يك تلويزيون الايدي و تابلوهاي نقاشي كپي و مبلماني ساده، هر چقدر چشم ميگردانم هيچ شي تاريخي در خانه پيدا نميكنم. مرد در پاسخ تعجبم ميگويد: «من سالهاست اين كار را كنار گذاشتهام، اما هنوز چوپانها از دور افتادهترين روستاها شماره من را پيدا ميكنند و برايم از گنجهايي كه در بيابان پيدا كردهاند ميگويند. اما من اين كار را كنار گذاشتهام و ميخواهم آرام زندگي كنم، من حتي جرات اين را ندارم كه يكي از اجناسي كه خودم از زير خاك بيرون كشيدهام توي ويترين خانهام بگذارم، ميترسم بيايند براي دستگيريام و هرچه دارم ببرند. چند بار در مرز تركيه دستگير شدهام و پرونده دارم، اما ديگر نميخواهم خودم و خانوادهام را اذيت كنم.» از خاطرات توبيخ و دستگيرياش ميگويد و بعد هم شروع ميكند از پيشينه گنجها گفتن: «قديمها كه بانك و صندوق امانات و گاو صندوق نبوده، خزانه هم فقط براي اموال شاهان و درباريان بوده، همين بوده كه گاهي ماموران دولتي مالياتهايي كه از مردم ميگرفتند را در غاري در دل كوه يا دالاني در زير زمين مخفي ميكردند. گاهي هم راهزنها غنيمتهايشان را در اين فضاها پنهان ميكردند، نقشه گنج كه ما به آن ميگوييم نسخه، را همين آدمها تهيه ميكردند. تا اگر در سفرهاي پرخطرشان آسيب ديدند فرزندان يا ديگراني باشند كه به اين اموال دسترسي پيدا كنند. از آنجا كه آدمها در آن سالها سواد چنداني نداشتند، با نشانههاي پيچيدهاي كه فقط خودشان از آن سر در ميآوردند، آدرس جايي كه اموالشان را پنهان ميكردند نشان ميدادند. و سعي هم بر اين بود كه محلي انتخاب شود كه امكان تغييرات طبيعي در محدوده آن كم باشد. به همين خاطر هم گنجها بيشتر در نزديكي يك تك درخت يا سنگ بزرگ يا شكاف بين دو كوه قرار دارند. در محلهايي مثل قلعه يا كوههايي كه نشانههاي خاصي دارند، يا نشانههاي طبيعي كه كمتر دچار تغيير ميشدند گنج وجود دارد. گاهي از روي بافت خاك منطقه ميشود تشخيص داد كه گنج در آن نزديكي وجود دارد يا نه، نزديك امامزادهها معمولا گنج هست. در محل تابش خورشيد در يك ساعت خاص، يا نزديك درختان كهنسال و تك درختهاي وسط بيابان.»
او از نشانهها حرف ميزند و ما سراغ نقشه گنج را ميگيريم، برگهاي از پوست كه براي بسياري ميشود دروازهاي براي ورود به دنياي روياهايشان اما كارشناس كار كشته گنجيابي ميگويد: «تمام نسخههايي (نقشه گنج) كه امروز ميبينيد تقلبي است. بهطور كلي از زمان صفويه كه شاهان ايران به تاريخ علاقهمند شدند، موضوع گنجيابي رونق گرفت و نقشههاي گنج، بازار پيدا كردند. آن زمانها قانون نانوشتهاي وجود داشت كه ميگفتند بخشي از خمس گنج اين است كه نقشه را به جاي مالي كه استخراج كردهايد دفن كنيد، كه ديگر كسي به دنبال گنجي كه نيست دربهدر نشود، اما بعضي افراد اين كار را نميكردند، اين نسخههايي كه گاهي پيدا ميشود، همين نقشههايي است كه قبلا گنجشان استخراج شده. اين روزها گنجها را بيشتر از روي نشانهها پيدا ميكنند، نه از روي نقشه. اگر كسي بگويد از روي يك نسخه گنجي را پيدا ميكند، من با قاطعيت به شما ميگويم كه دروغ ميگويد.»
حواشي دنياي نه چندان بزرگ گنجيابها خرافات و شايعات جولان ميدهند، حرفهايي كه با هيچ عقلي جور در نميآيد، اما همواره روايت ميشوند، از تلههاي گنج ميگويد و خاطراتي تعريف ميكند: «اينكه ميگويند بعضي گنجها تله دارند خرافات نيست، اما اينكه ميگويند اين تلهها به كسي كه سراغ گنج رفته آسيب ميزند خرافات است. من در يك موردي تله آب ديدهام، با هوش آن زمان در اطراف گنجي كه ما سراغش رفتهايم، موانعي طراحي ميكردند كه هر كسي به راحتي نتواند به گنج دسترسي پيدا كند. يا اينكه ميگويند مار روي گنج مينشيند و گنجي كه مار رويش نشسته صاحب دارد، هم خرافات است. دليل اين موضوع اين است كه در روزهاي سرد، در قسمتهايي از زمين كه طلا در زير زمين وجود دارد به دليل ماهيتي كه طلا دارد و گازي كه از خود متصاعد ميكند، گرمتر از باقي قسمتها است. مثلا روزهاي برفي جايي كه برف نمينشيند، گاهي به دليل اين است كه طلا در زير زمين پنهان شده. طلا زمين را گرم ميكند و مار هم به همين دليل روي آن مينشيند.»
اما گنجيابها براي خودشان قوانين خاصي دارند، از قوانينشان ميگويد، از نحوه هماهنگيهايشان براي ديدن «مال» و خريدن آن: «وقتي چند نفر سراغ گنج بروند، اگر دلشان صاف نباشد يا از اول در فكر كلاهبرداري از شريكشان باشند، مال خودش را نشان نميدهد و به هر دليلي نميتوانند مال را پيدا كنند. اگر هم پيدا كنند قتل و غارت اتفاق ميافتد، يا بحثهاي خانوادگي پيش ميآيد. قانون ديگري هم داريم كه ميگويد براي تقسيم مال اگر يكي از اعضاي گروه اطلاعات و شناخت بيشتري از مال يا محل داشته باشد، مثل كسي است كه با يك آدم نابينا همسفره ميشود، نبايد حقخوري كند يا گوشت را بخورد و چربي را بدهد به طرفش، دلشان بايد يكي باشد. با تمام اينها گاهي پيش ميآيد كه يك نفر همراهانش را به جاي گنج دفن ميكند، كشت و كشتار در اين كار زياد است، اما هيچوقت با اين عنوان رسانهاي نميشود. حتي گاهي با ما تماس ميگيرند و ميگويند يك مال يك ميلياردي داريم، با پول نقد بياييد براي كارشناسي مال؛ ما وقتي ميرويم، با اين تصور كه پول نقد زيادي همراه ما است، جانمان در خطر است. اگر گنج تقلبي نشانمان دهند، نميتوانيم بگوييم تقلبي است. بايد سناريو بچينيم و از محل فرار كنيم در غير اين صورت معلوم نيست چه بلايي سرمان بيايد.»
سراغ ادبيات صنف گنجيابها را ميگيريم، اما آنقدر استفاده از بعضي تعابير برايشان عادي شده كه نميداند چطور برايمان از دايره لغات مرسوم بين خودشان بگويد: «به گنج ميگوييم «مال» ما از روي ادبيات آدمها ميتوانيم بفهميم چقدر به كار آشنا هستند، كسي كه ميآيد، ميگويد گنج پيدا كردم يا جنس زير خاكي دارم يا مامور است يا تازه كار و كلاهبردار. به اشيايي كه مربوط به دوره بعد از اسلام هستند، ميگوييم «امامي»، «ريز مال» بيشتر زيورآلات و اشيا كوچك مثل مهرههاي گبري هستند. «درشت مال» اشيايي مثل مجسمه و ظرف و آتشدان و اشياي بزرگتر. «ضربه يك» و «ضربه دو» را در مورد سكهها به كار ميبريم، «ضربه يك» به سكههاي اصل و «ضربه دو» به سكههاي تقلبي كه اخيرا ضرب شدهاند، ميگوييم. ضرب سكه تقلبي كار راحتي است اما تشخيص اصل بودن آن خيلي راحت نيست، بعضي از كساني كه لابراتوار دندانسازي دارند، به راحتي از روي طرح سكهها قالبگيري ميكنند و سكههاي تقلبي ميسازند، اين سكهها معمولا موج دارند و ظرافت سكههاي اصل را ندارند. يا بهطور مثال براي اينكه يك شي «پاتين» (جرمي كه روي اشيا فلزي مينشيند) ببندد، اشيا را به روشهاي مختلف لاي پارچه و روزنامه در باغچه دفن ميكنند، اما با يك شگرد خاص ميشود فهميد، پاتين روي مال ساختگي است يا واقعي.»
نام گنج تنها با بيابان و كوهستان گره نخورده، گاهي ميشنويم كه بولدوزرهايي كه خانهاي قديمي را تخريب ميكنند به گنجينهاي ارزشمند ميرسند كه در زير زمين خانه مدفون بوده. آقاي جستوجوگر گنج در مورد چنين مواردي ميگويد: «گاهي ميشنويم كه هنگام تخريب خانهاي قديمي مال پيدا كردهاند، اين خانهها بيشتر مربوط به افرادي است كه به تاريخ و اشيا قديمي علاقه داشتند، بيشتر هم در خانههاي دوره زنديه به بعد هستند. معمولا اينطور است كه صاحبخانه به اشياي قديمي علاقه داشته و اينها را جمع ميكرده، اما به خانوادهاش اعلام نميكرده يا به بچههايش نميگفته چنين اشيايي در خانه هست. سالها اين اشيا زير خاك مانده و امروز تبديل به گنج شده. يا بهطور مثال در جنگهاي ايلي و قبيلهاي يا گردنهگيريها يا غنيمتهايي كه افراد در جنگهاي مختلف به دست ميآوردند و حتي جوايزي كه ميگرفتند، گاهي شبها كه در كاروانسرا و قلعهاي اتراق ميكردند دفن ميكردند.»
مرد حرفهاي زيادي دارد، حرفهايي كه هر كدام دريچهاي است به دنيايي پر از خطر. خطر جان و مال، خطر تخريب يك تاريخ، خطر پاك كردن هويت يك كشور به قيمت رسيدن به ثروتي باد آورده. قصههاي مرد هزارتويي را باز ميكند پيش چشممان؛ هزارتويي كه شايد هميشه يا تصويري تخيلي و فضايي از آن داشتيم يا نگاهي عبوس و خصمانه به كساني كه به هويت و تاريخمان چشم بد دوختهاند. اما آنها هم دنيايي دارند كه قوانين خودش را دارد. جستوجوگر گنج برايمان از زير و بم دنياي مورد علاقهاش ميگويد و تاكيد ميكند بر ناشناخته ماندن و ميگويد: «تصميم گرفتم آرام زندگي كنم. جوانيام را در بيابان گذاشتم، هر چند ساده نيست اما ديگر سراغ مال نميروم.»