تمركز در فضاي غبارآلود
جواد طوسي
حقوقدان و منتقد سينمايي
يكي از معايب بالا رفتن سن، به ويژه در جوامعي مثل اينجا كه از تعادل خارج شده و مشكلات پايانناپذير دارد و نميتوان در قبالشان بيتفاوت بود، تبديل شدن ناگزيرمان به آدمهاي غرغروست چون كاري هم از دستت برنميآيد و نميخواهي (به قول معروف) تو خودت بريزي، مجبوري راه به راه مصيبتنامه بخواني.
همواره به به هر بهانهاي از اهميت فرهنگ و ضرورتهاي فرهنگي در رفتار فردي و مناسبات اجتماعي سخن گفتهام. متاسفانه در اين قحطسالي كه رفتهرفته عشق از يادمان رفته، به تعريف نيمبند و كليشهاي از فرهنگ در تريبونهاي رسانهاي اكتفا ميكنيم. آدرس فرهنگ را فقط نبايد در وادي ادب و هنر داد، بلكه محيط خانواده و روابط ما در چرخه زندگي روزمره در محيطهاي گوناگون و با آدمهاي متفاوت ميبايد شناسنامه و ابعاد فرهنگي داشته باشد. فرهنگ و اخلاق با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. ديدگاه و رفتار و منش فرهنگي، در گروي پايههاي محكم اخلاقي است. انسان بياخلاق، نميتواند فرهنگساز باشد و هرچقدر بخواهد در موقعيتهاي مختلف نقش بازي كند و خودش را آدم فرهنگي نشان دهد، بالاخره يكجا تق كارش درميآيد و با اين پيشزمينه، در مشاهدات عيني درونشهري و غيره چقدر اعمال و رفتار فرهنگي يا ضدفرهنگي، برخوردهاي متعارف ميان ارباب رجوع و كاركنان ادارات و سازمانها و وزارتخانهها و مراجع مختلف قضايي و جامعه پزشكان و... تا چه حد فرهنگي و در عين حال اخلاقي است؟ اگر بخواهم به نمونهها و مصاديق در روابط اجتماعي كه نشان از ناهنجاريهاي عميق در متن جامعه دارد اشاره كنم، انگ سياهنمايي و بدبيني افراطي به راقم اين سطور زده ميشود. يك مورد دم دستش را كه همين پريروز شامل حال خودم شد، خدمتتان عرض ميكنم تا ببينيد قضيه فقط در مسائل عادي شده مثل تخلفات رانندگي و برخورد هتاكانه و فيزيكي راننده و راكب متخلف با فرد معترض و عدم رعايت نوبت در مكانهاي خدماترساني و... خلاصه نميشود. براي ديدن فيلم «امتحان نهايي» دومين تجربه بلند عادل يراقي كه براساس طرح و فيلمنامه از زندهياد عباس كيارستمي ساخته شده است.(فيلم اول هم «آشنايي با ليلا» بوده) به سينماي نزديك منزلمان (ايران) رفتم. دو سه دقيقه بيشتر به سانس ساعت 2 بعدازظهر باقي نمانده بود، ولي اين فيلم هنوز مشتري نداشت. با توجه به آشناييام با متصدي فروش بليت و پيشنهاد خريد بليت اضافه، موجبات نمايش فيلم فراهم شد.
حدود يك ربع از شروع فيلم گذشته بود كه دو دختر جوان وارد سالن شدند و يك رديف جلوتر نشستند. از همان ابتدا معلوم بود كه اصلا حواسشان به فيلم نيست و فقط آمدند وقت بگذرانند.همراه با خوردن چيپس و نوشيدنيشان، با هم صحبت ميكردند، از يكجا به بعد كه صداي خندههايشان بالا رفت، ديگر جوش آوردم و با صداي بلند بهشان گفتم: «چه خبرتونه؟ مثل اينكه داريم فيلم تماشا ميكنيمها!» يكي از آنها خونسردانه و با وقاحت جواب داد: «خب ببين!» بهش گفتم: «با اين بساطي كه راه انداختين؟ تمركزمو به هم زدين.» انگار كه سوژه خوبي براي مضمون كوك كردن گير آورده بود، بلافاصله جواب داد: «تمركز كن!» خودم را كنترل كردم و ترجيح دادم باهاش كل كل نكنم. ولي همين اعتراض و جرو بحث بعدي باعث شد كه خودشان را جمع و جور كنند. بيست، بيست و پنج دقيقه قبل از خاتمه فيلم هم هر دو قيد ديدن بقيه فيلم را زدند و در حين رفتن به در خروجي، همان دختر حاضر جواب با حالتي تمسخرآميز در تاريكي سالن رو به من كرد و مجددا گفت: «تمركز كن!» او سن دخترم را داشت. زورم آمد در برابرش كم بياورم. در جوابش گفتم: «اگه زودتر شرِتون را كم كنين، حتما تمركز ميكنم» (مثل اينكه دامنه سقوط اخلاقي، به خود بنده نيز سرايت كرده... .)
نتيجه اخلاقي: فيلم فرهنگي را در سالن خالي با دو سه تا تماشاچي نبين! اعصابت خرد ميشه و تمركزت
به هم ميخوره!