بدهكاري از كيسه ملت
سيد علي ميرفتاح
خيلي هم بد نيست كه مسوولان مملكت اينطور رو در روي هم بايستند و همديگر را به دروغ و نامردي و خيانت متهم كنند. قبول دارم كه به لحاظ اخلاقي كار پسنديدهاي نيست و باعث شرمساري است، اما با توجه به آنچه در اين سي، چهل سال بر اين مملكت رفته، بد هم نيست كه هاله قداست از دور و بر مسوولان زدوده شود. در دهه شصت، حتي تا ميانه دهه هفتاد، نميگويم تصور عمومي اين بود، بلكه به عموم مردم اينطور القا ميشد كه مسوولان از آسمان آمدهاند و ماموريتي الهي دارند و هيچ خللي به وجودشان راه ندارد. در ميانه دهه شصت، خيليها بودند كه سر مسوولان با فاميل و دوست و آشناي خود دعوا ميكردند و در حمايت از وزرا و وكلا رگ گردن كلفت ميكردند. اين نقدي كه امروز در سطوح بالاي نظام متداول شده، ارزشمندياش زماني به چشم ميآيد كه دهه شصت و هفتاد را به ياد بياوريد. اصلا مگر ميشد «مسوولان» اشتباه كنند و راه خطا بپويند؟ مگر ميشد چيزي بلد نباشند و «نميدانم» را به صراحت بر زبان بياورند؟ مسوولان عاليرتبه، برگزيدگاني از آسمان بودند كه همهچيز را ميدانستند و بر همه كس برتري داشتند. ما امروز خيلي راحت از اشتباهات روساي قوا حرف ميزنيم و خطاي شوراي نگهبان را بر زبان ميآوريم و از ندانم كاري وزرا گلايه ميكنيم. اين امر امروز چنان عادي شده كه يادمان رفته از كجا به اينجا رسيدهايم. حقيقتا يك روزگاري نميشد گفت، بلكه معني نداشت كه بگوييم بالاي چشم رييس دولت ابروست يا... از اين نظر نهتنها بد نيست مسوولان پته هم را روي آب بريزند، بلكه خوب است كه همه بفهمند و با تمام وجود دريابند كه اينها هم يكي مثل ما هستند و كارهايشان آميختهاي است از درست و غلط. اينكه مسوولي هرچند عاليرتبه گاهي راه صواب ميروند و گاهي كباب، فينفسه چيز بدي نيست. بالاخره تجربهها از عالم غيب كه نميرسند، هيچ مسوولي هم مورد خطاب وحي هم قرار نميگيرد. چهار بار اشتباه ميكنند، دو بار درست رفتار ميكنند، تا بالاخره ياد ميگيرند كه چطور مملكت را اداره كنند. بحث درستي و غلطي نيست. هر آدمي در حوزه مديريتش ناگزير است از همين درستي و غلطي. وزرا اشتباه ميكنند، وكلا اشتباه ميكنند، شهردار اشتباه ميكند، رييسجمهور هم هكذا. از اشتباه بايد درس گرفت، اما بابت اشتباه كه نبايد كسي را ملامت كرد. چيزي كه ملامتبار است، اين است كه كسي تصميم نابجا بگيرد و كشور را بدهكار تصميم نادرستش بكند. ميشود سد ساخت، سد اشتباهي هم ساخت، اما گرفتاري ما مديراني هستند كه بابت چكهاي سفيد امضايشان ملتي را گرفتار ميكنند. احمدينژاد امروز نيست، اما يارانهاش هست و هيچكس هم نميتواند از عهدهاش بربيايد. يارانهها مثل بالا رفتن از ديوار سفارت بودند. خوب يا بد آن واقعه تمام شد و گذشت، اما سي و چند سال است كه بقيه دارند هزينه اين اقدام را ميپردازند. گرفتاري ما هم با رقباي سياسي روحاني همين است كه از خود مايه نميگذارند، بلكه از كيسه ملت، ملت را تا ابد بدهكار ميكنند. مثل تحريمها. تحريم به يك دولت و دو دولت كه محدود نميشود. بزرگواري ميآيد حرفي ميزند، اقدامي ميكند، خيالي ميبافد كه سالها بعد از خود را هم گرفتار ميكند. روحاني تصميمات اشتباه گرفته، بيترديد. گاهي براي اداره كشور مسير ناصوابي را پيموده، بيترديد. اما مهمترين ويژگي او اين است كه از پول ملت براي محبوبيت خود خرج نميكند و دولتهاي بعدي و ملت بيچاره را بدهكار تصميمات نادرست خودش نميكند. برعكسش دولت قبل و بعضي از همين دوستان رقيب. هيچكس حاضر نيست بشنود كه صد و ده هزار واحد مسكن مهر بيمتقاضي مانده. اين صد و ده هزار واحد با پول شخصي دولت قبل كه ساخته نشدند. يارانهها كه از جيب رييسجمهور سابق پرداخت نشدند؛ نه. اينها از كيسه ملت رفته و در كمال تعجب شاهديم كه باز هم ميخواهند ملت را بدهكار دارايي خود كنند. هيچ مسوولي در جمهوري اسلامي معصوم نيست و ارزشي هم ندارد كه بخواهيم روي اسمها قسم بخوريم و آنها را از اشتباه مبري بدانيم. اشتباه ضرورت مديريت است. چيزي كه بد است، تصميمات نابجا و بدهكار كردن بعد از خود است. چيزي كه بد است انداختن سنگهاي اشتغال و يارانه در چاههاي ويلي است كه كسي نتواند درشان بياورد.