چرا بايد همچنان سعدي خواند؟
بهروز غريبپور
بيش از دوسال است كه مدام با «سعدي»ام و هر روز و هر لحظه نكته تازهاي از او ميآموزم و هر روز بيشتر متوجه ميشوم كه سعدي ناشناخته مانده است. غالبا فكر ميكنند كه او در دايره كاملا بستهاي قرار گرفته و به قول معروف چيزي و حرفي براي امروز ندارد؛ در حالي كه تجربه دوساله نوشتن و كارگرداني اپراي سعدي و زانوي ادب زدن در محضر اين انسان تكرار نشدني متقاعدم كرده است كه سعدي را از نسل جوان دور كردهاند پس توصيه ميكنم كه حتما و قطعا كليات سعدي را بخوانيد. براي آنكه انگيزه خواندن بوستان و گلستان سعدي و كلياتش را در شما بيشتر كنم، چند نمونه ميآورم كه بدانيد اگر غرق مولوي و حافظ و خيام هم باشيد ورود به دنياي سعدي شما را هيجان زده ميكند:
پادشاهي كه طرح ظلم افكند/ پاي ديوار ملك خويش بكند/ پادشاهي كاو روا دارد ستم بر زير دست/ دوست دارش روز سختي دشمن زور آور است
ملك از خردمندان جمال گيرد... پادشاهان به نصيحت خردمندان محتاجترند كه خردمندان به قربت پادشاهان...
و اگر از نصايح او به قدرتمندان آگاه و از شجاعت او شگفت زده شديد، به عاشقانههاي او هم نظري بيندازيد:
تا عهد تو در بستم عهد همه بشكستم/ بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها/گر در طلبت ما را رنجي برسد شايد/ چون عشق حرم باشد، سهل است بيابانها/ هر تير كه در كيش استگر بر دل ريش آيد/ ما نيز يكي باشيم از جمله قربانها / گويند مگو سعدي چندين سخن از عشقش/ ميگويم و بعد از من گويند به دورانها
توصيه را جدي بگيريد و ظلم رفته بر سعدي را كه در حقيقت ظلم رفته بر خود ما است، جبران كنيد... اميدوارم اپراي سعدي را كه به زودي روي صحنه خواهد رفت هم ببينيد تا باورتان بشود كه انديشههاي او در چارچوب تقويم يك قرن و دو قرن محدود نمانده و تا جهان باقي است انديشههاي اين شاعر
قابل تامل است؛ سعدي ازلي و ابدي است.