به بهانه سالروز تولد سلينجر و چرا ناطور دشت را دوست داريم؟
مونولوگ عصياني جماعت تودار
علي مسعودنيا
جي دي سلينجر و اثر مشهورش «ناطور دشت» بيش از نيم قرن است كه به فارسيزبانان معرفي شدهاند. اولين ترجمه ناطوردشت در سال 1345 توسط انتشارات فرانكلين به بازار كتاب ايران عرضه شد. در رمز و راز محبوبيت اين اثر و اين نويسنده در كشورمان البته حرفهاي زيادي ميتوان زد. هولدن كالفيلد، قهرمان اين رمان كه جواني است عصياني و تودار و دلزده از قيود اجتماعي خيلي سريع جاي خودش را در دل ايرانيها باز كرد. شايد بايد نقطه همرسي خواننده ايراني با اين رمان را در همينجا جست. ما هم عاشق مونولوگ هستيم و معمولا عاصي و عصبي از شرايط اجتماعي و اين واكاوي و برونريزي قهرمان به دلمان مينشيند. هولدن كالفيلد سرخورده از تحصيل و نه چندان دلبسته به خانواده پرسهاي بيهدف را آغاز ميكند و در اين بين تمام كمپلكسها، هراسها و البته جهانبيني آنارشيكش را براي خوانندگان كتاب بازگو ميكند. آن هم با لحني نه چندان موقر و مودبانه. در كشور ما نكته بسيار جالبي در ارتباط با اقبال خاص و عام به اين رمان وجود دارد: همزمان با انتشار كتاب در ايران، يك نويسنده زباندان و باسواد و كتابخوانده به نام بهمن شعلهور، رماني مينويسد به نام «سفر شب» كه شخصيت اصلي آن جواني است به نام «هومر». امروزه ديگر تقريبا جاي ترديد نيست كه هومر نمونهاي ايراني از هولدن كالفيلد است. خصوصا در فصل نخست رمان كه چند جوان در حوالي تجريش با چاشني لااباليگري شروع ميكنند به پرسهزني در شهر. اقبال دوباره به ناطور دشت را بايد پس از دهه 70 شمسي در ايران جستوجو كرد؛ زماني كه انبوهي از نويسندگان جوان به ميدان آمدند كه سر عصيانزده و پرسودايي داشتند و عاشق مونولوگهاي عصياني حين پرسهزنيهايي بيهدف بودند. اين فرمول ضمن اينكه داستان را از داشتن پيرنگي چفت و بستدار و دستوپاگير خلاص ميكرد، در عين حال كمك ميكرد نويسنده بتواند به خاطر فرم سيال اثر بيشتر عقدهگشايي كند و بزنگاههاي اجتماعي بيشتري را، ولو در حد يك اشارت، در داستان خود بگنجاند. چنين شد كه هولدن كالفيلدهاي روشنفكر و عاصي ايراني بارها و بارها در آثار مختلف نويسندگان ما تكرار شدند و سلينجر طي تمام اين سالها تبديل شد به يكي از آن نويسندههاي مهم با كلي كتاب باليني. نويسندهاي كه هرگز در قفسه كتابفروشيها افول را تجربه نكرد و گويا نخواهد كرد.