برف شادي
مهدي استاد احمد
شعر طنز
گرماي زمستان به خدا دارد درد/ اي برف كجايي كه بباري نامرد
داغت به دل چشمه نشسته، برخيز/ گرماي هوا كرده زمين را دلسرد
از قله خشك كوهها ميترسم/ اي ابر كه پشت كوههايي برگرد
اي فصل زمستان نكند خوابيدي/ بيدار شو از خواب گراناي شبگرد
سرخ است اگرچه رويمان با سيلي/ اي برف بيا كه ميشود كمكم زرد
در اوج سياهي زمستان تنها/ اي برف تو روسفيدمان خواهي كرد
چنديست كه حال غيرعادي داريم/ بدجور نياز برف شادي داريم