خداحافظي با پدر 3 شهيد
بيستمين روز اسفند پدر سه شهيد و دو جانباز از دنيا رفت. حاج يوسفعلي اسماعيلي پدر شهيدان حسين، ناصر و منصور اسماعيلي و جانبازان حسن و صفر اسماعيلي. شهيد حسين اسماعيلي نخستين فرزند اين پدر است كه به عنوان نيروي رسمي سپاه بعد از گذراندن آموزش رزمي در سال ۶۱ به جبهه رفت. فرمانده گروهان گردان انصار تيپ محمد رسولالله(ص) بود و در عمليات رمضان در منطقه عملياتي پاسگاه زيد كوشك در ۵ مرداد همان سال شهيد شد. شهيد ناصر اسماعيلي ديگر فرزندش نيز متولد ۱۳۴۶ قاري ممتاز قرآن بود. دو بار به جبهه اعزام شد بار اول در سال ۶۵ از ناحيه شكم هدف دشمن قرار گرفت و مجروح شد و بالاخره در عمليات كربلاي پنج در منطقه عملياتي شلمچه در نهم بهمن ماه ۶۵ در سن ۱9 سالگي شهيد شد. شهيد منصور اسماعيلي نيز آخرين فرزند حاج يوسفعلي اسماعيلي بعد از پذيرش قطعنامه و هجوم دوباره صدام در بيتالمقدس هفت در شلمچه و در ۲۳ خرداد ۶۷ شهيد شد. آنچه ميخوانيد روايت زندگي اين پدر است به زبان خودش:
متولد 1310 در روستاي نودولق از توابع شهرستان ميانه آذربايجان شرقي هستم. در سال حدود 1330 به همراه همسرم به تهران مهاجرت كردم و به عنوان كارگر ساده در سازمان آب مشغول به كار شدم. حاصل زندگي من 6 فرزند پسر به نامهاي علي، حسين، حسن، ناصر، منصور و صفر بود كه همانطور كه عرض كردم حسين و ناصر و منصور در دوران جنگ و دفاع مقدس به درجه رفيع شهادت نايل شدند و حاج علي و حاج حسن و صفر نيز بعد از جنگ مشغول كار و خدمت هستند.بنده از همان دوران جواني حس و شور و حال حقطلبي و ظلمستيزي و مبارزه با بيعدالتي در وجودم بود و يادم هست كه دوران نهضت ملي شدن نفت بنده در صف مردم تهران بودم و با شروع نهضت اسلامي امام خميني خود و خانوادهام در صف اول مبارزات و تظاهرات ضد رژيم شاه در تهران حضور داشتيم و يك بار نزديك بود كه شهيد حسين اسماعيلي در ميدان انقلاب وقتي داشت يكي از مجروحان را كمك ميكرد، هدف گلوله گارديها قرار بگيرد.وقتي كه جنگ تحميلي براي شكست انقلاب اسلامي توسط صدامحسين و حمايت ابرقدرتها شروع شد، بنده به همراه خانواده و فرزندانم درجبهههاي نبرد شركت كرديم.
شهيد حسين اسماعيلي اولين شهيد خانواده بود. سال 1361 كه براي حسين تازه نامزد كرده بوديم ايشان به خاطر شرايط حساس جنگ به همراه برادر ديگرش حسن عازم جبهه شدند و به عنوان فرمانده گروهان گردان انصار تيپ محمد رسولالله(ص) در عمليات رمضان در منطقه عملياتي پاسگاه زيد كوشك در تاريخ 7/5/1361 به درجه رفيع شهادت رسيد.وقتي پيكر مطهر شهيد حسين را آوردند حاج خانم مثل اينكه براي او مراسم جشن عروسي به پا كرده بود نقل و نبات و گلاب و حنا آماده كرد و سر و صورت و دستان شهيد را با حنا خضاب كرد . شهيد ناصر اسماعيلي دومين شهيد بود. ناصر دوبار به جبهه اعزام شد. بار اول كه در سال 1365 با بچههاي دبيرستان سپاه به جبهه خرمشهر رفتندو چند ماه در آنجا بودند كه از ناحيه شكم هدف تركش بعثيها قرار گرفتند و به شدت مجروح شدند. اايشان بعد از معالجه طافت نياورد و دوباره اعزام شد و اين بار در گردان كميل لشكر محمد رسول الله(ص) وارد شد و در عمليات كربلاي 5 در منطقه عملياتي شلمچه در بهمن ماه 1365 در سن 19 سالگي به درجه رفيع شهادت نايل شد.
شهيد سوم خانواده، شهيد منصور بود. از 15 يا 16 سالگي وقتي كه هنوز دانشآموز بود ميگويند او بمب روحيه گردان ابوذر بود. كلاس جبهه چنان او را ساخته بود كه واقعا يك عارف به تمام معنا شده بود. منصور عزيز ما در پايان جنگ بعد از پذيرش قطعنامه كه صدام دوباره هجوم آورد، هدف تير مستقيم گلوله تانك قرار ميگيرد و شهيد ميشود و پيكر مطهرش در محاصره بعثيها باقي ميماند تا اينكه پس از گذشت 6 ماه از پذيرش قطعنامه و آتشبس جنازه منصور به تهران آمد و ما در ميان انبوه جمعيت پيكر مطهر ايشان را تشييع كرديم و در جوار برادران شهيدش به خاك سپرديم و اينك سه برادر مانند سه كبوتر عاشق در بهشت زهرا در كنار هم آرميدهاند .البته يادآور ميشوم كه حقير خود نيز به همراه حاجخانم دوشادوش فرزندانم توفيق حضور در جبههها را داشتم و در قرارگاه كربلا در خرمشهر و اهواز مسوول بخشي از آشپزخانه بسيار بزرگي بودم و روزانه غذاي هزاران تن از رزمندگان را تهيه و پخت ميكرديم و حاجخانم نيز در بيتالزهرا امكانات تداركاتي و پشتيباني رزمندگان را با همكاري ساير مادران شهدا فراهم ميكردند و كل خانواده دربست در خدمت دفاع مقدس بوديم و دو فرزند ديگرم يعني حاجحسن و صفر نيز بارها در جبهه و عملياتهاي مختلف حضور داشتند و ايشان نيز مدال افتخارآفرين جانبازي را نصيب خود كردهاند. بنده خدا را شكر ميكنم كه چنين فرزندان پاكي را در دامن پاك خانواده تربيت كردم .