خاطرات زني كه دوبار نصفه مرد
اسدالله امرايي
رمان «كي صفر» دان دليلو با ترجمه سهيل سمي در انتشارات چترنگ منتشر شده است. از دان دليلو پيشتر رمان برفك در نشر چشمه منتشر شده بود. «پدر جفري لاكهارت، راس، با شصت و اندي سال سن و همسري به نام آرايش كه رو به مرگ است، سرمايهگذار اصلي مجموعهاي دور و مرموز در بيابان است. در اين مجموعه مرگ را درنهايت ظرافت مهار ميكند. اين مجموعه بدنهاي داوطلبان را حفظ ميكند تا بعد از مدتي با پيشرفتهاي تكنولوژيك و ژئوشيميايي آنها را به زندگي بازگرداند... .» الهامه كاغذچي كه پيشتر چهارشنبههاي ديوانه را در نشر چشمه منتشر كرده بود مجموعه داستاني به نام «خاطرات زني كه نصفه مرد» دارد. اين مجموعه پيشتر در نشر آموت منتشر شده بود كه بعدا امكان تجديد چاپ نيافت. حالا چاپ دوم آن در نشر چلچله منتشر شده است «وقتي من به دنيا آمدم و يك زن به زنهاي محل اضافه شد، دل خيليها براي مادرم سوخت. دختري با موهاي پر مشكي و لبهاي گوشتآلود قرمز. نوزادي كه هيچوقت گريه نميكرد و چشمهايش از همان اول باز بود. دختربچهاي كه عادت داشت صورتش را بچرخاند به روي خورشيد و چشمهايش را بگذارد روي هم... ميگفتند قاعدهاش اين است. ما بايد ميترسيديم، اما نترسيديم! نترسيديم وقتي صداي خمپاره و انفجار آمد نشست توي گوش ماهمنير و خون از توي گوشش شتك زد روي ديوار. نترسيديم وقتي قناري صنم، با قفسش پرت شد وسط شط و فرو رفت توي آب. ما حتي از پرت شدن ننه بسيم نترسيديم كه وسط زمين و آسمان، هنوز به كف حياط نرسيده، هر تكهاش به يك طرف پرتاب شد و حدقه چشمش افتاد زير پاي من. رسمش اين بود. بايد ميترسيديم اما نترسيديم چون بار اول مان نبود. شده بود بساط هر روز. صداي انفجار، صداي ناله، بوي تلخ خون ! هر روز قبل از آنكه نور خودش را به زور از توي دهليزهاي تنگ و طولاني خانه بيرون بكشد و رنگ سرخش را بپاشد روي شط، قبل از آنكه بنشيند روي مشبك پنجرهها و خميازه بكشد، جان مان را ميگرفتيم كف دست مان و جمع ميشديم خانه همديگر تا توي تنهايي نميريم. عادت كرده بوديم به آدمهاي تكچشمي، به اصوات گنگ، به گوشهاي كمشنوا و پاهاي لنگ. به مردها و زنهايي كه مزه تندي چاشني قليهماهي و شوري نمك آب شط را نميفهميدند. اين خاصيت جنگ است»