يك پيشنهاد...
سروش صحت
امروز آخرين پنجشنبه سال است و فردا آخرين جمعه سال و شنبه آخرين شنبه سال و بعد آخرين يكشنبه سال، آخرين دوشنبه و غروب سهشنبه سال جديد شروع ميشود. چهارشنبه ميشود اولين چهارشنبه سال، بله اولين پنجشنبه سال... تا برسيم به سيزده بهدر و روز چهاردهم و بعد پانزدهم و بعد شانزدهم و يك دفعه ميبينيم كه اواخر فروردين هستيم. سال جديد، ديگر سال جديدي نيست و مثل هميشه است و بعد يكدفعه ميبينيم كه دوباره آخر سال است و دوباره ميگوييم چه زود گذشت و همين ديروز بود كه عيد بود و حالا دوباره عيد شده است و مرور ميكنيم وقايع تلخ و شيرين سال را و ياد كساني ميافتيم كه اول سال بودند و پايان سال نبودند و... درست است كه بهار و تابستان و پاييز و زمستان از پي هم ميآيند و دوباره بهار ميشود اما اين باعث نميشود كه بهار شروعي دوباره نباشد. يك بار ديگر شروع ميكنيم، برنامههايي در سر داريم كه اميدواريم امسال انجام بدهيم، كارهاي نكردهاي هست كه تصميم ميگيريم اين بار انجام بدهيم، راههاي نرفتهاي وجود دارد كه ميخواهيم در سال جديد برويم. غمها و شاديها و كاميابيها و شكستهايي كه عجالتا از آن بيخبريم و زندگي كه جاري است و ما در آن غوطهوريم. شروع سال مثل اين ميماند كه يكبار سرمان را از آب بيرون ميآوريم، نگاهي به اطراف ميكنيم و دوباره مشغول شنا ميشويم، شروع سال مثل خاموش و روشن كردن موبايل ميماند كه هنگ كرده، شروع سال يك شروع است، اميدوارم سال جديد سالي باشد كه خندهها از اشكها بيشتر باشد. حتما ميپرسيد اين حرفها چه ربطي به تاكسي و تاكسيسواري هفتگي دارد. چيزهايي كه نوشتم، فكرهايي بود كه امروز وقتي عقب تاكسي نشسته بودم و بيرون را نگاه ميكردم به ذهنم آمد! يك پيشنهاد هم دارم، اگر حوصله داشتيد اين دو بيت از حافظ را حفظ كنيم و وارد زندگيمان كنيم كه:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن/منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن/ وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم/ كه از طريقت ما كافري است رنجيدن. سال نو مبارك