• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4434 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۶ مرداد

توقف بي‌جا رونق كسب است

سيد محمد بهشتي

همه دنبال سود بيشترند. در هر معامله از يكسو پولي ردوبدل مي‌شود و از سوي ديگر كالايي. فروشنده وقتي راضي به فروش كالايش مي‌شود كه متقاعد باشد پولي كه مي‌گيرد ارزشش بيش از كالايي است كه مي‌فروشد و مي‌تواند كالاهاي بيشتري بخرد. خريدار نيز وقتي كالايي را مي‌خرد كه مطمئن باشد آنچه خريده ارزشش بيش از پولي است كه پرداخته. پس اگر معامله را فقط ردو بدل شدن پول و كالا بدانيم، هر دو سوي معامله زيانكارند؛ فروشندگان با كارشان شهادت مي‌دهند كه پول ارزشش بيش از كالاست از اين‌رو طرف مقابل زيانكار است. ازدحام خريداران نيز گواهي است بر اينكه كالا ارزشش بيش از پول است و لاجرم فروشندگان زيانكارند.

آنچيزي كه سبب مي‌شود اين چرخه «دو سر زيان» تداوم يابد، بي‌وقفگي آن است. در اين روند، هر خسارتي با خسارت بعدي از ياد مي‌رود و فراموشي مهم‌ترين سوختي است كه تنور چنين معاملاتي را داغ نگه مي‌دارد. فروشنده‌ با پولي كه دريافت مي‌كند، خسارتِ خريدِ كالاهاي قبلي را جبران و زيانكاري را فراموش مي‌كند. خريدار نيز با جايگزين كردن كالاهاي جديد به جاي قبلي‌ها، خسارتِ ناشي از مستعمل شدن آنها را به دست فراموشي مي‌سپارد. جمله «توقف بي‌جا مانع كسب است» در چنين كاسبي‌اي معني دارد؛ كسبي كه هر گونه توقفي در آن دو سوي معامله را «متذكر» خسران‌شان مي‌كند. درست در آن زمان كه فروشنده نتواند با سرعتي برابرِ سرعت زيانكاري‌اش، پول دريافت كند و خريدار نتواند با سرعتي برابر با مستهلك شدن خريدهايش، آنها را جايگزين كند اين دور ضايع منهدم خواهد شد. بنابراين دشمن اين چرخه «درنگ» است؛ يعني همان‌چيزي كه با «ياد» و «خاطره» نسبت دارد. آغشتگي يك كالا با خاطره عزيزي، مانع اين مي‌شود كه آن را به‌سادگي دور بريزيم و اين چوبي است لاي چرخ سوداگري.

جريان سوداگري همه‌چيز را كمّي و قابل معاوضه مي‌خواهد. در غيابِ خاطره و معنا، همه‌چيز تبديل به كالايي قابل خريد و فروش مي‌شود. اينكه گلداني خاطره دوستي را زنده نگه مي‌دارد، به اتومبيلي تعلق‌خاطر داريم، يا جايي خانه پدري ما است، براي سوداگران امري دست و پا گير است. سوداگري ميل دارد به ما بباوراند كه همه اينها كالايي مثل باقي كالاهاست كه دير يا زود بايد دور ريخته يا فروخته و خلاصه با چيز جديدي جايگزين شود. ليكن با وجود ميل سوداگري به گوشه و كنار زندگي‌مان كه بنگريم چيزهايي را مي‌يابيم كه با گذشت زمان، جسم‌شان مستهلك شده ولي ارزش و معناي‌شان نزد ما بيشتر شده و حاضر نيستيم با هيچ چيز جديدي جايگزين‌شان كنيم. چه بسيار چيزهايي كه حتي ماديت‌شان از بين رفته ولي يادشان نزد ما باقي مانده. وقتي گلي را مي‌خريم به اين بهانه كه دلي را شاد كنيم، وقتي رستوراني مي‌رويم كه با دوستي اوقات بگذرانيم، در همه اين موارد كالا به‌علاوه معنايي خريده‌ايم كه قابل محاسبه و قيمت‌گذاري نيست. اتفاقا همين معناي ماندني است كه ما را از جرگه متضررين در هر معامله نجات مي‌دهد. وقتي كالا بهانه‌اي‌ مي‌شود تا معنايي مبادله شود، ديگر خريدار بازنده نيست. هرقدر كه كالا به سرعت پژمرده، شكسته و خراب شود اما ما بهاي آن‌چيزي را پرداخته‌ايم كه يادش در خاطر و عطرش در مشام مي‌ماند. اين سودي نيست كه به قيمت زيان فروشنده باشد.

سود فروشنده به ميزان مشاركت او در اين خاطره‌سازي است. وقتي پول و كالا بهانه قرار مي‌گيرد كه معنا و خاطره مبادله شود، هم خريدار و هم فروشنده منتفع مي‌شوند چراكه خاصيت خاطره اين است كه همچون رايحه‌اي خوشبو يا شعاعي از نور به همه موضوعات اطرافش تسري يافته و محيط اطرافش را نوراني و معطر مي‌كند. ما خوب به خاطر مي‌آوريم كه آن كالاي خاطره‌انگيز را كي و از كجا خريده‌ايم؛ آن رستوران، آن گل‌فروشي، آن كتابفروشي، آن بلورفروشي، آن عطّاري و... لبخند آن فروشنده و فضاي دلخواهي كه پديد آورده بود جزو معدود چيزهايي است كه در يادمان مانده و گهگاه دلتنگش مي‌شويم. اصلا آن روز و آن ساعت و آنجا مي‌شود نشانه‌اي كه به كمك آن بسياري جاها و اوقات ديگر را به ياد مي‌آوريم. گويي هستي ما را نه سيلِ رويدادهاي گذرنده كه همين معدود درنگ‌ها ساخته است. همه دنبال سود بيشترند و سودِ چنين كاسبي‌هايي به توقف و درنگ است؛ «توقف بي‌جا رونق كسب است».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون