• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4473 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۴ مهر

آپارتمان ‌نشيني كار ساده‌اي نيست

فاطمه باباخاني

پنجشنبه‌اس كه تنها روز تعطيلي ما بود، گذاشتيم براي خريد گل و گياه از بازار گل شهيد محلاتي در شرق تهران. ساعت 9 صبح هنوز گروه زيادي براي خريد نيامده بودند و ما بين نمونه گل‌هايي كه مي‌شد در گلدان بالكن گذاشت، غرفه به غرفه مي‌گشتيم. نهايتا گلدان‌هاي «ساناز» را پسنديديم، هم گل داشتند و هم قيمت‌شان به صرفه بود. قرار شد چند مدل ديگر بخريم و در نهايت همه را با هم به يك چرخ‌دستي بسپاريم. غرفه غرفه انواع گل‌هاي آپارتماني در اندازه‌هاي مختلف فكر هر بازديدكننده‌اي را به كار مي‌انداخت كه چطور مي‌تواند فضاي كوچك خانه‌اش را زنده‌تر كند. در همين گشت و فكر كردن‌ها بود كه به آن نهال تاك بين آن‌همه نهال هاي ديگر رسيديم.

فكر اينكه اين نهال بزرگ مي‌شود، آرام آرام خودش را بالا مي‌كشد‌ حتي در خيال مي‌شد ديد برايش پايه‌اي نصب كرده‌ايم و انگورها از آن آويزان شده‌اند و چون از نوع انگور عسگري است، هسته هم ندارند.‌ مي‌توانيم غوره‌هايش را پودر كنيم و انگورش را در ميوه‌خوري حصيري بگذاريم براي مهمانان خوانده و ناخوانده. مهمان ها كلي خوشحال مي شوند كه دسترنج خودمان را براي‌شان گذاشته ايم،‌ مي پرسند چطور اين ايده به ذهن‌مان رسيده و ما فرآيند را شرح مي دهيم،‌دفعه بعد كه خانه شان برويم،‌ مطمئنيم آنها هم نهالي خريده اند اما از نوع ديگري لابد كه تفاوت را ايجاد كرده باشند. همه اين فكرها چند ثانيه‌اي طول كشيده بود تا نهال را انتخاب كنيم، دنبال پسري كه چرخ‌دستي داشت، بگرديم و با آن گل‌هاي ناز و نهال تاك‌، بالاخره يك راننده را راضي كنيم ما را به خانه برساند.

درست است كه گذاشتن آن گل‌هاي قرمز و زرد روي لبه بالكن نماي خانه را كاملا تغيير داده بود اما اين نهال تاك بود كه قرار بود، آرام آرام آن باغچه را زير و زبر كند، از ساختمان خودش را بالا بكشد و اولين درخت ميوه ما در تهران باشد. زماني كه نهال را خريده بوديم، برگ‌هايش نرم بود و تازه‌، يكي دو روز بعد برگ‌ها در اثر تابش مستقيم خورشيد سفت شده بودند. چند روزي نگذشت كه تعدادي هم خشك شده و ريختند‌ اما تنه نهال همچنان مقاوم و خود را با تغيير سازگار كرده بود.

يك هفته بعد نشانه‌هاي حيات دوباره در نهال پيدا شد. يك ماه بعدتر اين نشانه‌ها خودشان را در قالب برگ‌هاي تازه‌اي كه جوانه زده بودند، قوت بخشيدند. هر صبح پيش از رفتن سر كار و غروب‌ها مي‌شد به آن جوانه‌هاي كوچك كه تبديل به برگ مي‌شدند، نگاه كرد و اميدوار شد. همان وقت‌ها در اثر آبياري مداوم نهال يكي، دو علف هرز هم كنار نهال پيدا شدند و به مرور آنها هم قد كشيدند.

اما همين چند روز پيش، موقع بيرون آمدن از راهروي آپارتمان وقتي نگاه‌مان به سمت چپ چرخيد‌، جاي آن نهال تنها يك گودال كوچك و علف هرزي كه از ريشه بيرون زده، گوشه‌اي افتاده بود، ديديم. معلوم نبود چه كسي با چه انگيزه‌اي نهال را بيرون كشيده و در نهايت آن را به كجا منتقل كرده، مانند مجرمي كه جسد را مخفي مي‌كند تا همه فكر كنند، قتلي اتفاق نيفتاده و مقتول سفر رفته است و فراموش كرده مقصدش را به دوستان يا آشنايان بگويد. درآوردن نهال اما از جنس ديگري است، نمي‌شود خيال‌پردازي كرد؛ گمان برد كه شايد جايي رفته و بازمي‌گردد حتي شي گم شده‌اي نيست كه بشود اميد داشت در آينده دور يا نزديك پيدا مي‌شود. خيال آن خوشه‌هاي انگور ديگر قرار نيست تبديل به واقعيت شود، شوق مراقبت كردن از درختي كه به بار بنشيند، برايش پايه‌اي بزني و از ميوه‌اش بچيني.

حالا ديگر همه‌ چيز دود شده و به هوا رفته و فقط مي‌داني كه آن زن يا مرد همسايه كه نهال را از خانه‌اش بيرون آورده هر روز از آن باريكه راه عبور مي‌كند و اين حقيقت را به يادت مي‌آورد كه آپارتمان‌نشيني كار ساده‌اي نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون