تاجي كه بر سر نگه نداشتيم
علي مغازهاي
حسين دهلوي سرگذشت غمبار موسيقي ايران است و براي من وضعيت موسيقي ايران را تداعي ميكند. كم سن بودم وقتي قطعاتي از موسيقي كلاسيك ميشنيدم با محوريت نغمهها و ملوديهاي ايراني. اين قطعات حوالي جنگ از راديو و تلويزيون به كرات پخش ميشد، قطعه نغمه ترك، قطعه سبكبال، قطعه شوشتري. اين قطعات بعدها در قالب آلبومي بر اساس گزيده آثار زندهياد دهلوي منتشر شد. قطعات ساخته شده به دست ايشان در آن روزگار چنان با روح و روان ما آميخته بود كه بدون دانستن نام صاحب اثر، آنها را جزيي از موسيقي ايران ميدانستيم. من و هر يك از همنسلانم، بعدها كه با هنر موسيقي نسبتي پيدا كرديم ...
بيش از گذشته به ابعاد و ارزش والاي آثار و خالق آنها پي برديم. آثاري كه هويت ما ايرانيان در تار و پود ملوديهايش جاري است و هر فردي در هر نقطه جهان كه نواي اين قطعات را بشنود، ناخواسته تمام مظاهر فرهنگ و تمدن و اساطير ايراني را در ذهن مرور ميكند. آشنايي با حسين دهلوي موجب ميشد هر كس احساس كند بهره مناسبي از موسيقي ايران به دست آورده اما شوربختانه مانند بسياري ديگر از داشتههاي ارزشمند فرهنگ و هنرمان نتوانستيم اين تاج موسيقي را بر سر حفظ كنيم. روزي كه باخبر شدم آقاي دهلوي از دنيا رفته است، احساس كردم يك بيماري بيست ساله به پايان رسيد. بيمارياي كه شايد سالها مخفي مانده بود و يك روز بايد به پايان ميرسيد؛ بيماري بيتوجهي. بيمارياي كه ما در بسياري ديگر از گونههاي موسيقي شاهدش بوده و هستيم و تا وقتي آقاي دهلوي از دنيا رفت، متوجه نبودم كه فقط در گونه موسيقي اقوام ايران نيست كه بيتوجهي ميكنيم، بلكه افراد با ارزش ديگري را نيز در سكوت و انزوا از دست ميدهيم. آن هم استادي كه بايد در عرصه بينالمللي به او افتخار ميكرديم. اشتباه و قصور از هر چشمه و سرچشمهاي اگر بود، در كشور ما اتفاق افتاد. حسين دهلوي در هر نقطه از جهان بود، اگر نه به اندازه امثال فونكارايان كه در مقام يك استاد موسيقي قدر ميديد و بر صدر مينشست، ولي در كشور ما به انزوا كشيده شد، در سكوت ماند و همسر عزيزش تنها همدمش بود تا وقتي پس از درگذشت به يكباره همه به يادش افتاديم. به قول استاد عليزاده، ايرانيترين فرد در موسيقي ما حسين دهلوي بود. اميدوارم از دست دادن حسين دهلوي براي متوليان فرهنگ و هنر كشور درسي باشد كه تا فرصت هست بتوانيم امكان كار كردن را براي هنرمندان فراهم كنيم، اگر كوتاهي نكنيم. هنرمنداني كه اگر كار نكنند، دق ميكنند. به قول استاد براهني: «دق كه نداني كه چيست گرفتم» كاري نكنيم كه هنرمند ما در انزوا دق كند و بعد در مراسم ترحيماش شركت كنيم و پيام بفرستيم.