• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4503 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۴ آبان

تو كتابفروشي

مرتضي شاملي

تو كتابفروشي چشمم افتاد به يكسري كتاب خاطرات شفاهي از رجال زمان شاه. عاليخاني را برداشتم. از همان سال‌هاي دبيرستانم كه وزير اقتصاد شد، از او خوشم مي‌آمد و كم‌كم شد يكي از الگوهايم. گران بود اما مي‌شد خريد. صندوقدار باركد كتاب را زد و گفت: نود تومان. گفتم: چند؟! نود هزار تومان؟! گفت: بله. گفتم: اما نوشته شصت هزار تومان. كتاب را برداشت و نگاه كرد و گفت: كه نه، نوشته نود هزار تومان. كتاب را گرفتم جلو چشمم و چند بار عقب و جلو كردم؛ شصت مي‌شد نود، نود مي‌شد شصت. رضايت دادم كه حق با اوست. اما عذر خواستم و گفتم: نمي‌خواهم. گفت: يعني چه ؟ گفتم: نمي‌خرم. خريد را ثبت كرده و مانده بود چه كار كند. همكارش را صدا زد و قضيه را گفت. قرار شد فاكتور برگشت بزند. بعد از همان همكارش شنيدم كه چاپ قبل سي هزار تومان بوده. نه اينكه فكر كنيد ده سال و پنج سال و دو سال پيش سي هزارتومان بوده نه، همين سه، چهار ماه پيش. تا سه، چهار ماه پيش همين كتاب سي هزار تومان فروخته مي‌شده. اما حالا شده نود هزار تومان؛ سه برابر. ناشرش كيست؟ كتابخانه ملي. خب، يكي از اين كتابخانه ملي بپرسه شما ديگر چرا؟! شما كه بايد قشر كتابخوان اين مملكت را خوب بشناسيد. مسلما تاجر و وزير وكيل نيستند كه اگر بودند قيمت‌ها اينقدر قمر در عقرب نمي‌شد. كتابخوان اين مملكت عمدتا همين قشري است كه روز به روز سه بعدي رشد مي‌كند و شما به آنها مي‌گوييد مستضعف. يك مقدار ملاحظه كنيد! مي‌گوييد كاغذ گران شده؟ قبول. كارگر گران شده؟ قبول. هر چه شما بگوييد قبول. اما مي‌شود يك چيزهايي را پس و پيش كرد و كتاب را ارزان نگه‌ داشت. به نفع مملكت است. مي‌شود اين يارانه‌هاي ماهانه را كه شبيه تف كف دست شده است، قطع كرد و پولش را به چند درد ديگر زد؛ يكيش هم كتاب. مي‌شود. به خدا مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون