• 1404 سه‌شنبه 9 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4552 -
  • 1398 پنج‌شنبه 12 دي

اپيدمي دو قطبي و بلاي تقليل

ناديا فغاني

حتما اين تجربه براي شما هم اتفاق افتاده است. اينكه وقتي يك كلمه معنادار را چندين و چند بار پشت سر هم با صداي بلند يا زير لب براي خودتان تكرار مي‌كنيد از بار دهم يازدهم، كم‌كم احساس مي‌كنيد كه دارد معنايش را از دست مي‌دهد و تبديل به يك مشت حرف و آواي بي‌معنا مي‌شود. انگار كه با تكرار، كلام مسخ مي‌شود و از معنا، تهي.

چندين سال پيش و به درجات كمتر، همين حالا، هر كسي مي‌خواست، بگويد آدم عميق و درد كشيده‌اي است، مي‌گفت افسرده‌ام. افسردگي كلمه رمز فرهيختگي و كليد ورود به برج عاج روشنفكري بود. تصويري كه افسرده‌نماها از خودشان ارايه مي‌كردند، آدمي بود سر در گريبان با ته‌ريش چند روزه و در مورد بانوان احتمالا موهايي كمي آشفته كه فنجاني قهوه جلويشان بود و سيگاري نيمه‌كشيده در دست‌شان. آدمي كه مانيفست زندگي‌اش بوف كور است و از عالم و آدم شاكي. اين تصوير از فرط تكرار، واقعيت را مسخ كرده بود و مجال ابراز وجود به افسرده‌هاي واقعي نمي‌داد. آنهايي كه بابت علائم عجيب و غريب‌شان پيش روانپزشك رفته‌ بودند و خودشان هم تا چندي پيش نمي‌دانستند كه اين سگ سياهي كه خِرِشان را چسبيده، اسمش افسردگي است. آنهايي كه چندين و چند مدل دارو مي‌خوردند، خواب و خوراك‌شان به هم خورده بود، خانواده‌شان از هم پاشيده بود و گاهي هم با خودشان فكر كرده بودند ديگر وقتش است به اين زندگي نكبت پايان بدهند.

تصوير قلب شده افسردگي، باعث مي‌شود اين بيماري فرساينده به تكرار مشتي حرف و آوا تبديل شود. افراد تصور درستي از آنچه كه واقعا افسردگي هست و مي‌تواند به سر آدمي بياوردف نداشته باشند و اين بيماري از چيزي كه هست به ادايي غيرواقعي تقليل پيدا كند. خيلي از آنهايي كه در كنج كافه‌ها اداي افسردگي را درمي‌آورند، اگر فقط يك روز تنظيم مولكول‌هاي مغزي‌شان به هم بخورد و شمه‌اي از آنچه را كه افسردگي واقعي بر اساس معيارهاي روانپزشكي مي‌تواند بر سر آدمي بياورد، تجربه كنند احتمالا ديگر هرگز چنين نسبتي به خودشان نخواهند داد.

چند شب پيش نشسته بودم پاي سريال «مدرن لاو». در اپيزود سوم، چيزي كه تصوير مي‌شود، تصويري عميقا واقعي از اختلال دوقطبي است. طي يك اپيزود 30 دقيقه‌اي، ان هاتاوِي آنچنان ملموس بالا و پايين‌هاي خُلقي اين اختلال را نشان مي‌دهد كه مثل يك كلاس درس مي‌توان از آن آموخت.

اين را مقايسه كنيد با استفاده بيش از حد و نابجاي كلمه دوقطبي در نوشته‌ها و گفته‌هاي روزمره‌مان. به گمانم آن موجي كه يك زمان با افسردگي به راه افتاده بود، اين روزها گريبان دوقطبي را گرفته است.

اختلال دوقطبي از لحاظ ناتوان‌كنندگي، چيزي در حد و رده افسردگي است. افسردگي اگر كم و بيش برايمان آشناست، اختلال دوقطبي هم به دليل پيچيده‌تر بودنش و هم به دليل اينكه بيماران واقعي به خاطر اينكه اعتراف به ابتلاي به آن هنوز برايشان هزينه‌هاي رواني و اجتماعي زيادي به بار مي‌آورد، آن را از ديگران پنهان مي‌كنند، ناشناخته‌تر و جذاب‌تر است. بارها ديده‌ام كه افراد براي توجيه رفتارهاي عجيب‌شان، متوسل به اين بيماري مي‌شوند در حالي كه تا به حال حتي يك روانپزشك هم ابتلايشان به اين اختلال را تاييد نكرده است. هر بالا و پايين شدن خُلق، هر رفتار نابهنجار و هر منحني سينوسي كه رفتار روزمره ما را در خود مي‌بلعد اختلال دوقطبي نيست.

اختلال دوقطبي يك بيماري است با تعريف مشخص و درد و رنج فراوان. با تكرار بيش از حد اين كلمه، آن را از معنا تهي نكنيم و بگذاريم بيماران واقعي، فرصت داشته باشند خودشان و درد و رنج‌شان را به ديگران بشناسانند و از جامعه همدلي دريافت كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون