ذهن گشوده و فرهيخته
اميرحسين خداپرست
در ميان استادان فلسفه، بهويژه آنها كه در فضاي دانشگاهها كار ميكنند، كم هستند كساني كه (اگر تخصصي داشته باشند) علاوه بر دانش تخصصي خود در فلسفه، علايق و دغدغههاي جدي ديگري مانند تاريخ، ادبيات يا علوم اجتماعي و سياسي داشته باشند. برخي آنها اساسا مفتخرند به اينكه چنين علايقي ندارند يا
از سرِ محافظهكاري ترجيح ميدهند به حوزههاي ديگرِ دانش سرك نكشند. نتيجه چيست؟ غالبا با كساني مواجهيم كه فلسفه درس ميدهند ولي از زمينههاي فرهنگي ديگر اطلاعي ندارند و آنجا كه ميخواهند در مورد مسائل فرهنگي جامعه سخني بگويند، آنچه ميگويند با سخن كساني كه اهل فلسفه نيستند تفاوت بارزي ندارد.
ضياء موحد در ميان استادان فلسفه شخصيتي فرهنگي دارد. علاوه بر اينكه در يكي از دانشهاي خاص فلسفي، يعني منطق، سرآمد و مرجع است، از شاعران برجسته معاصر است، درباره نقد ادبي نوشته است، از ادبيات گذشته ايران آگاهي وسيع و عميقي دارد و يكي از آثار مهم در شناخت سعدي به قلم او است، مطالعات تاريخي دارد و تاريخ معاصر ايران را ميشناسد. چنين شخصيتي به او كمك ميكند كه بتواند با ذهني گشوده و فرهيخته درباره امور فرهنگي سخن بگويد؛ سازگار و سنجيده. از اين نظر، موحد براي دانشجويان و آشنايانش الگويي فرهنگي است. وقتي او را با برخي ديگر از استادان فلسفه مقايسه ميكنم، روشن به نظرم ميرسد كه فلسفه خواندن بدون علايق و مطالعات جدي فرهنگي جانبي تا چه حد بيبار و ابتر است. افسوس كه در دوران رياست قبلي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه كه قطعا بخشي از آوازه و اعتبارش را از موحد دارد، چنانكه بايد قدر او شناخته نشد و نهتنها به شيوهاي ناشايست حكم بازنشستگي او را صادر كردند و به دستش دادند، بلكه به بهانه انتقادهايي كه از جانب اشخاصي ديگر مطرح شد، برخلاف قانون، دستور دادند كه اتاق كارش را تخليه كند.
به عنوان كسي كه هم دانشجوي دكتر موحد بوده است هم مدت كمي با او همكار، سالروز تولد او را صميمانه تبريك ميگويم. اميدوارم نشيبهاي روزگار از سرزندگي و پويايي فكري او نكاهد و فعاليتهاي فكرياش را تداوم دهد و جامعه فرهنگي ايران را از آنها بهرهمند سازد؛ هم از او بود كه در سر كلاس شنيدم مشكل عمده در تاريخ فرهنگ ما گسستها و استمرار نيافتنها بوده است و براي بهبود فرهنگي بايد در پي تداوم بود.