زبان تهراني
آلبرت كوچويي
در صف سنگكي بودم كه يك «بچه تهرون»، اصيل شصت- هفتادساله آمد.شاطر پرسيد: چي ميخواهيد؟ با گويش خاص تهراني گفت: بادمجون! و در برابر حيرت شاطر، با دهان باز گفت: خب مرد حسابي اومدم سنگكي، معلومه چي ميخوام. سنگك! «بچه تهرون» در برابر خنده من و در صف ايستادهها گفت: از همه جا ريختند توتهرون. حالا ما غريبهايم و مسافر و همه، تهروني. به گيس تمام سفيد من نظر انداخت وگفت: شما ولي نعمت ماييد، مگه چند تا مثل شما تهروني داريم! به خنده گفتم، نه بابا، من هم غريبهام. از ولايت دور اومدم...
بيرون از سنگكي كه آمدم، ياد زنده ياد «مرتضي احمدي» افتادم. بچه خالص تهرون. و چه تعصبي داشت به تهروني بودنش.گويش تهراني را ميگفت زبان تهراني. ميگفت: زبان تهراني، شيرينترين زبانهاست. آهنگي در اين زبان است، كه كمتر زباني در دنيا دارد. و اگر ميگفتيد گويش تهراني، نه زبان تهراني، سخت بهشان بر ميخورد. مرتضي احمدي، چند كتاب هم درباره تهران و تهرانيها، در آورد. از آن جمله است راهنماي گويش، يا به گفتهاش، زبان تهراني است. با آن البته، متلها و مثلها و ضربالمثلهاي اهل تهران آمده. البته كه بسياري از آنها، در هر جاي ايران، بر زبانهاست.
مرتضي احمدي۱۳۰۳ از پدري سقط فروش در تهران به دنيا آمد، مكتب رفت و بعد به دبستان در ميدان گمرك. بعدتر به تئاتر و پس پردهخواني
رو آورد. پيش پرده خواني او پس از خواندن «كارگرم من»، به اعتصاب كارگران راهآهن منجر شد و فراخواندنش به كلانتري و تعهد براي قطع پيش پرده خواني. اما مگر ميشد نخواند. پيش پردههاي بعدي، او را تبعيد و از خدمت و كار در راه آهن، اخراج كرد و ماجراهاي بسيار بر او رفت. در فيلم «حسن كچل»، براي علي حاتمي، ضربي خواني، يا روحوضي خواند. پيشتر مرتضي احمدي، صاحب چهارصد ضربي خواني بود.
«مرتضي احمدي»، جدا از ترانههاي تخت حوضي، فرهنگ بروبچههاي ترون را درآورد. كلمههاي ويژه، واژهها. اصطلاحات و ضربالمثلهاي تهراني در اين فرهنگ لغات است. همچنين است كتاب پرسه در احوالات ترون و ترونيا. مرتضي احمدي ميگفت: زبان تهرانيها. زباني است جذاب و شيرين همهپسند و همهگير با اين آرزو كه شايد صد يا صد و پنجاه سال ديگر، زبان تهران، جايگزين ساير لهجهها شود. جالب آن است كه مرتضي احمدي، ديگر زبانها را لهجه ميخواند و گويش تهراني را زبان. از ديگر كساني كه سخت به گويش تهراني، تعصب دارد مسعود كيميايي است.فيلمسازي كه به هر تقدير، گفتمان برخي از شخصيت هايش را با اين گويش ميآورد.
به گونهاي گويش تهراني، زبان پهلوانها و بزن بهادرهاي جاهل در فيلمهاي مسعود كيميايي است. او ميگفت: پزشكي را در جنوب شهر تهران ميشناسد، كه وقتي لب باز ميكند، تصور ميكنيد، يكي از شخصيتهاي پهلوان و بزن بهادر داش آكل، يا قيصر، يا رضا موتوري است.
با «سام عليك»، احوال مريضش را ميپرسد.