جنگ مدام
اسدالله امرايي
رمان «جنگ كي تمام ميشود؟» نوشته صادق وفايي در نشر هيلا منتشر شده است. صادق وفايي نويسنده اين رمان، دانشآموخته كارگرداني تئاتر و خبرنگار حوزه كتاب است كه سالها در خبرگزاري مهر اخبار روز حوزه كتاب و كتابخواني را پوشش ميدهد. وفايي پژوهشهايي را درباره تاريخ جنگ جهاني دوم انجام داده و حاصل آن چند نمايشنامه با محوريت اتفاقات تاريخي جنگ جهاني دوم و استيلاي كمونيسم در اروپا بوده. «جنگ كي تمام ميشود؟» نخستين رمان صادق وفايي سه شخصيت اصلي دارد. اين رمان دربرگيرنده اتفاقات آخرين روز جنگ جهاني دوم در خانهاي مخروبه در برلين است، اتفاقاتي كه به سبب مواجهه يك افسر آلماني، يك افسر روس و يك زن امدادگر امريكايي شكل ميگيرند. خانه مخروبه در منطقهاي از شهر قرار دارد كه هنوز نيروهاي متفقين آن را اشغال نكردهاند و افسر آلماني كه وارد خانه ميشود هم هنوز از پايان جنگ و خودكشي هيتلر اطلاع ندارد. با ورود يك زن امريكايي و يك مرد مست روسي كه مشغول شادخواري است، آنچه پيش روي مخاطب داستان قرار ميگيرد سفرهايي به گذشته و حال اين شخصيتهاست. شخصيت آلماني، سرگرد اساس است و خبر ندارد جنگ به پايان رسيده و آلمان تسليم شده. افسر اساس امدادگر امريكايي و افسر روس را به اسارت ميگيرد. افسر آلماني دانشجوي رشته فلسفه بوده، درگيريهاي ذهني و دروني زيادي با خود دارد كه يكي از آنها تمامشدن يا نشدن جنگ است. امدادگر امريكايي، زني يهودي است كه براي مواجهه نزديك با مكاني كه همسرش را از او گرفته، به اروپا آمده و افسر روس هم مرد مست و مدهوشي است كه پايان جنگ را براي خود جشن گرفته است. افسر آلماني هم نه از يهوديان دل خوشي دارد نه از كمونيستها. انقلاب اكتبر روسيه، جنگ جهاني دوم در اروپا، زندگي مردم طبقه كارگر امريكا در دهههاي مياني و ديگر مسائل تاريخي قرن بيستم، از جمله موضوعاتي هستند كه نويسنده «جنگ كي تمام ميشود؟» علاوه بر قصه رمانش، به آنها توجه داشته است.«سرگرد پپش را روي دوش انداخت و به سمت تامسون رفت كه روي زمين قرار داشت. مسلسل را برداشت و كنار شكاف ديوار نيمهخراب پناه گرفت. با احتياط به بيرون خانه نگاه كرد. از دشت مقابل، چند تا مرد، لباس جنگي به تن، ميدويدند و به سوي آنها ميآمدند. مشخص بود كه دارند تعقيب ميشوند، چون هنگام دويدن مرتب به پشت سرشان نگاه ميكردند و مسير دويدنشان را تغيير ميدادند. وقتي سرگرد شولتز با دقت به آنها نگاه كرد، شناختشان. باقيمانده افراد دسته مولر بودند كه او فرماندهياش را به عهده داشت. پس به اشتباه فكر كرده بود كه همگيشان قتلعام شدهاند.»