شاهزاده رئوف
مرتضي ميرحسيني
گسترش قلمرو مغولها بعد از مرگ چنگيزخان متوقف نشد. جانشينان او كه حكومتي نيرومند را به ارث برده بودند به جنگ و لشكركشي ادامه دادند و مرزهاي امپراتوري مغول را به شرق اروپا رساندند. زمستان 1237 ميلادي بود كه سپاه 120 هزار نفري مغولها از رود يخ بسته ولگا گذشت و به سوي ايالت ريازان پيشروي كرد. پيش از آن نه فقط مردم اروپاي شرقي مثل لهستانيها و مجارها كه حتي ساكنان سرزمين روسيه هم به درستي مغولها را نميشناختند و جز برخي شايعات و خبرهاي پراكنده، چيز ديگري درباره آنان نشنيده بود. اما مغولان قبل از شروع عمليات جنگي خودشان چند دسته را زودتر براي شناسايي سرزمين روسيه و شهرهاي مهم و بزرگ آن پيش فرستاده و اطلاعات لازم براي لشكركشي را جمعآوري كرده بودند. اين نكته هم ناگفته نماند كه اگر مغولها مجموعهاي از قبايل بدوي و بيابانگرد بودند، ساكنان آن روز روسيه نيز چندان متمدنتر و پيشرفتهتر از مهاجمان به نظر نميرسيدند. شهرهاي روسيه در آن دوران در قياس با شهرهاي بزرگ جهان اسلام-كه مغولان تعدادي از آنها را هم غارت و ويران كرده بودند- به دهكدههاي كوچك شباهت داشت. به هر رو سپاه مغول در چنين روزهايي به پاي ديوارهاي شهر ريازان رسيد. آنان زني كه به زبان روسي تسلط نسبي داشت همراه با دو محافظ به سفارت به داخل شهر، پيش حاكم فرستادند. زن، خواستههاي مغولها را يك به يك براي حاكم برشمرد: بيمقاومت و فوري خودتان را تسليم كنيد و مطيع ما باشيد، به ما باج بپردازيد، براي سربازان آذوقه و براي اسبها علوفه تهيه كنيد. حاكم ريازان به فرستاده مغولها كه از نظرش زني ديوانه بود، خنديد و همه خواستهها را رد كرد. پس از آن بود كه مهاجمان، شهر را محاصره كردند و 5 شبانهروز پياپي با منجنيق، سنگهاي بزرگ و قير مشتعل بر آن ريختند. ميگويند در سپاه مغول چند مهندس ايراني و چيني هم بودند كه وظيفه ساخت و استفاده از آلات و تجهيزات محاصره را به عهده داشتند. روز پنجم، دروازه ريازان و بخشهايي از ديوار آن فرو ريخت و مغولان مانند سيل به داخل شهر سرازير شدند. تقريبا همه ساكنان شهر را كشتند و هر چه را كه ميشد، غارت كردند. حاكم ريازان و خانوادهاش را با زجر و شكنجه و تحقير بيشتر كشتند. فقط چند ده نفري را زنده گذاشتند تا بگريزند و آنچه را كه به چشم ديده بودند براي اهالي شهرهاي غربيتر بازگو و خبر فاجعه را منتشر كنند. چندي بعد كييف را هم گرفتند و پس از آن به سوي لهستان پيشروي كردند. مري هال در كتاب امپراتوري مغول به روايتي بومي از سقوط و اشغال شهر كييف استناد ميكند كه تصويري گويا از درندگي و قساوت مغولهاست: «اهالي، بدون توجه به سن يا جنسيت، با بيرحمي وحشيانه ناشي از حس انتقامجويي مغولان قتلعام شدند. بعضي را به ميخ كشيدند، عدهاي را براي تفريح هدف تير قرار دادند، بقيه را پوست كندند يا سوزن و خرده چوب در زير ناخنهايشان كوبيدند. كشيشان را زندهزنده كباب كردند و به راهبهها و دوشيزهها در كليساها مقابل چشمان خويشاوندانشان تجاوز كردند. چشم بينايي نماند تا بر مردگان بگريد.» فرمانده مغولها در عبور از ولگا و پيشروي به سوي مرزهاي اروپا، باتو يكي از نوههاي چنگيزخان بود. او در روسيه و بعد از آن در مجارستان خونها ريخت و تباهيها از خود به جاي گذاشت اما به قول رنه گروسه در ميان خود مغولان به سايينخان مشهور بود به معني شاهزاده رئوف.