رژيم رفتاري
محمد خيرآبادي
شرايط جامعه اين روزها براي گفتن بسياري از حرفها مناسب نيست. اتفاقات ريز و درشت دست به دست هم دادهاند تا از ما صبر و قرار را بگيرند و درنگ و تامل را ناممكن كنند. كار سختي است اينكه در ميان اين همه بلا و مصيبت بنشينيم و از خود بپرسيم كجاي كار ما ميلنگد؟ چون جواب اين سوال به احتمال زياد اين خواهد بود كه «ما چه كارهايم؟! مگر تقصير ماست؟!» ما براي مشكلاتمان آنقدر مقصر بيروني داريم كه نوبت به خودمان نميرسد. در اين اوضاع و احوال، كسي آماده شنيدن سخني كه بخواهد عادتها را به هم بزند و از ما تغيير بطلبد، نيست. اما من فكر ميكنم نقد نكردن عادتهايي كه جو غالب و مُد روز شدهاند، ضررش بيشتر از برهم زدن آرامش گوشهايي است كه به عادات خود انس گرفتهاند. گرچه دست كشيدن به خواب قالي راحتترين كار است اما تشخيص اينكه چه كاري درست است و چه كاري به مصلحت ماست، نياز به فرارفتن از كارهاي راحت و تحمل تيزي نقد و سختي تغيير دارد. ما نياز داريم خود را به نحوي بيرحمانه و دلسوزانه نقد كنيم. البته اين نياز به حيطه فرهنگ محدود نيست. در مسائل سياسي و اجتماعي هم تا دست روي نقاط اصلي و مهم نگذاريم و آنها را تغيير ندهيم در بر همين پاشنه خواهد بود كه هست.
آلدوس هاكسلي نويسنده و فيلسوف انگليسي در مقالهاي درباره سكوت نوشت: «قرن بيستم عصر هياهو است. هياهوي جسماني، هياهوي ذهني و هياهوي خواهش. ما در همه اين هياهوها در تاريخ صاحب ركورديم زيرا همه امكانات و فناوري تقريبا اعجابآميز، وقف تاخت و تاز و تجاوز به حريم سكوت شده است». با اين حساب وضع ما در قرن بيستويكم كمابيش مشخص است. اگر بخواهيم ده عادت غلط و ده آسيب فرهنگي و اخلاقي روزگار خود را بيان كنيم بدون شك يكي از آنها «سكوت نكردن» است. تاكيد فلاسفه يونان باستان، اديان شرقي و عارفان بزرگ تاريخ بر «سكوت» همه در روزگار حاضر از ياد رفتهاند. ما آن همه آموزه عميق فرهنگ بشري را از ياد بردهايم و از سخنان حكمتآميز گذشتگان جز براي زيبا كردن متنها، پيامها و استوريهايمان استفاده نميكنيم. غافليم از اينكه بسياري از مصائب و مشكلات امروز ما ناشي از كمرنگ شدن سكوت است. وفور دروغ، باب شدن تهمت، به حاشيه رفتن عالمان، اقبال به عوامفريبان، شايعهپراكني، رواج بياعتمادي و هزار و يك معضل و مشكل ديگر از دل بيارزش شدن سكوت بيرون ميآيد. اين روزها نه در ايران كه در همه جاي دنيا سخن ارزشمند است و سكوت بيبها. كسي كه حرف ميزند، شعار ميدهد و شب و روز توييت ميكند «آفرين» دريافت ميكند و ميشود «پيشرو» و كسي كه سكوت ميكند تحقير ميبيند، طرد ميشود و «منفعل» ناميده ميشود. داستان به همين جا ختم نميشود بلكه فراتر از اين، هر كه بيشتر حرف ميزند داناتر دانسته ميشود. تجربه روزمره ما هم تاييد ميكند كه در هر جمع و محفلي، اكثريت قريب به اتفاق حاضران، كسي را كه از هر دري سخن ميگويد و بيوقفه حرف ميزند «پُر» و با معلومات ميدانند. فاجعهبارتر اينكه فرد پُرحرف، مجيزگو و اهل تعارف را خوش اخلاق ميخوانند و به كسي كه مراقب است دروغ، سخن بيپايه و آلوده به ريا و تملق از دهانش خارج نشود، ميگويند سر سنگين و بداخلاق. اين روزگار ماست كه در آن كميت از كيفيت مهمتر و آداب معاشرت بر اخلاق مقدم شده است. در روزگاري اينچنين پر هياهو، فضاي مجازي هم به كمك «پُر حرفي» آمده است. هر چه ميخواهيم ميگوييم و مينويسيم و ضرب در صد و ضرب در صد هزار پخش ميكنيم. هنوز خواندن مطلبي تمام نشده، دكمه فوروارد را ميزنيم. هيچكس در مقابل هيچ رويدادي سكوت نميكند. همه حرف داريم، همه موضع داريم و همه سر تا پا زبانيم. گوشي در كار نيست. هر كس سكوت كند، گوش دهد و صبر پيشه كند، متهم است به «ساكت» بودن.
آيا وقت آن نرسيده كه خود را از هياهو نجات دهيم و گوهر سخن اهل حكمت را دريافت كنيم؟ ما ميتوانيم بيآنكه مسووليت اجتماعي خود را از ياد ببريم و بدون آنكه دست از فعاليت و كنش برداريم، ارزش سكوت را احيا كنيم. مثل كساني كه اندام خود را در آينه ميبينند و به زشتي، بيقوارگي و چاقي خود ملتفت ميشوند، ما هم سكوت را در رژيم رفتاري و اخلاقي خود بگنجانيم.