كرونا وعقبراندن روزمرّگي
حسن عشايري
در زندگي به نوعي يكنواختي عادت كردهايم؛ صبح از خواب بيدار ميشويم، صبحانه ميخوريم و به روال عادي زندگي خود ادامه ميدهيم. جامعه ما تنوع زيادي براي گذراندن اوقات فراغت خود ندارد و درباره اين مساله يعني اوقات فراغت ايرانيها كتابهاي زيادي چاپ شده است. اما كرونا ما را غافلگير كرده و اين مساله يكنواختي را از بين برده است. از نظر عصبشناسان مغز انسان نياز به محرك دارد؛ اگر براي بينايي، شنوايي و در كل براي گيرندههاي حسي م شكلي ايجاد شود، در اصطلاح آزمايشگاهي به اين مساله محروميت حسي ميگويند، كل سيستم مغز به هم ميريزد. جامعه در روزمرّگي كرخت شده بود حالا محركي به نام كرونا آمده است كه شايد بتواند ما را بيدار كند و در خانه ماندن يا همان قرنطينه فرصتي است كه پرسشگري را در ما ايجاد كند؛ مثلا چرا اين گونه شد؟ سهم ما چيست؟ سهم مديران چيست؟ ميتوان جلوي آن را گرفت يا نه؟ خانوادهها به همراه فرزندان زندگي را ارزيابي كنند؛ هدفشان از زندگي چيست؟ براي آينده خود چه برنامهاي چيدهاند؟ فرويد ميگويد: «اگر زندگي ارزيابي نشود، زندگي نيست.» شتابزدگي را متوقف كنيم و بينديشيم به اين مساله كه از كجا آمدهايم و به كجا ميرويم؟ كسي را بخواهند جراحي كنند، بايد بيهوشش كنند اما كسي را بخواهند بيدار كنند، بايد آگاهش كنند. خانواده اتم و مولكول اجتماع هستند كه در اين شرايط خانه را بايد به آموزشگاه تبديل كنند و به طور كلي همراه با خانهتكاني خانه يك تكاني هم به افكار خود بدهند. عجز و ناله در اين شرايط سودي ندارد زيرا خود اين استرس باعث آسيب به سيستم ايمني ميشود. بنابراين به جاي استرس و غصه خوردن به كارهايي بپردازند كه تا امروز يا فرصت نكردهاند يا به فكر اين مسائل نبودهاند و اين استرس را به استرس مفيد تبديل كنند. هگل ميگويد: «ما از زندگي ياد ميگيريم؛ از تاريخ نميتوان ياد گرفت.» حافظه تاريخي ايرانيان بسيار كوتاه است و به محض رخداد اتفاقي ميگويند: اين نيز بگذرد به جاي اينكه درباره اتفاق پيش آمده تعقلي كنيم، دائما به فكر اين هستيم كي ميگذرد. در اين روزها به فرزندان مان بياموزيم كه چه كاري انجام دهيم كه جلوي اينچنين اتفاقاتي را بگيريم يا كمترين غرامت را بپردازيم؛ به هر حال چنين مسائلي را نميتوان به صفر رساند.
بهرغم تمام مشكلاتي كه در جامعه داشتيم و آزاديهاي نسبي كه حالا محدود شده است اين را فرصتي بشماريم، براي شكوفا كردن خلاقيت كودكان و شوق تغيير در زندگي جمعي و ارتباطات ميان فردي و كلان فردي. الان در خانه ماندن وظيفه است اما از اين شرايط استفاده كنند تا مغز اجتماعي را پرورش دهند. هم كار جسمي لازم است و هم كار فكري اما منظور از كار جسمي صرفا ورزش كردن نيست؛ مثلا غذاي آماده سفارش ندهند و بزرگترها به كودكان خود بگويند با هم غذا درست كنيم هم يك سرگرمي است، هم فرزندان همكاري ميآموزند و هم آشپزي ياد ميگيرند يا يك كتابي بخوانند و با خانواده آن را نقد كنند تا اين تفكر انتقادي را پرورش دهند. اگر كودكان سنشان پايين باشد، براي آنها داستان بخوانند و بعد درباره نكات اخلاقي داستان صحبت كنند و همين طور فيلم ببينند و آن را نقد كنند و... .