دگماتيسم در روش يا هدف؟
علي صارميان
يكي از اشتباهات آرمانخواهان قطعا دگماتيسم است. دگماتيسم ولي گاهي با آرمانخواهي اشتباه گرفته ميشود. با دو مثال مادي و معنوي و فردي و جمعي، فرق اين دو (آرمان و دگماتيسم) را كه بسيار شايع است، توضيح ميدهم. مثال مادي؛ فرض كنيد آرمان شما گرفتن مدرك دكترا در رشته روزنامهنگاري است. چند راه پيش روي شماست؛ گرفتن مدرك در داخل، كسب دكترا در خارج از كشور و جعل مدرك و راههاي ديگر كه ممكن است به عقل جن نرسد. اگر شما اين آرمان مادي را مقدس و در اولويت زندگي قرار داديد لاجرم بايد يكي از راهها را انتخاب كنيد. ابتدا از راه داخل كشور شروع ميكنيد. مثلا به بنبست ميخوريد چون اين رشته در ايران دكتراي تخصصي ندارد. اينجا پافشاري بر آرمان يعني گرفتن مدرك دكترا. دگماتيسم اما چيست؟ دگماتيسم يعني با فرض اينكه گرفتن مدرك داخل ايران محال است و اين رشته دكترا ندارد؛ باز هم بگوييم كه ما فقط از داخل كشور مدرك دكتراي روزنامهنگاري ميخواهيم. بله ميتوان با تلاش زياد و درگير كردن مراجع علمي، دكتراي روزنامهنگاري را تاسيس كرد و خود بر سر كلاسهايش نشست. ولي هزينه عمر شما را خواهد گرفت. ميتوان روشهاي ديگري مثل تحصيل خارج از كشور را امتحان كرد يا معادل رشته روزنامهنگاري را، به اين انعطاف در روش ميگويند. البته ميتوان جعل هم كرد. جاعلان افراد فاقد صلاحيت هستند كه به جاي تلاش، تقلب ميكنند. پس انعطاف در روش اگر خلاف اخلاق و وجدان عمومي نباشد، ميتواند ما را به آرمان برساند. بدون آنكه دچار دگماتيسم در روش شويم. اگر الا و بلا ميخواستيم از روش اول به آرمان برسيم، نه تنها آن آرمان به دست نميآمد كه لجاجت ما در اخذ يك روش، عمرمان را بر باد ميداد. مثال جمعي؛ فرض كنيد كه آرمان ما سعادت و حال خوب جامعه است و من رييس جمهور ايران هستم. من براي سعادت مردم راهحلهاي مختلفي دارم.
مثلا من پنج روش حامل بستههاي مختلف رساندن مردم به سعادت و آرامش و گسترش امنيت ذهني آنها را درنظر ميگيرم. در هر روش و بسته، يك شاهبيت برجستهتر است. مثلا از توزيع پول بين آنها يا از طريق ايجاد شغل يا از طريق افزايش سرمايهگذاري و توسعه سرمايههاي انساني يا از طريق بالا بردن كرامت انساني و رفتار خوب با مردم و شكوفايي سكنات اخلاقي يا مثلا بازتوزيع عادلانه ثروت يا از طريق توسعه سياسي يا از طريق اقدامات يكجانبه و دستوري اقتصادي و سياستهاي ديگر. اگر در مثال مادي و فردي اول، حساب آرمان روشن بود؛ در مثال سعادت جامعه، آرمان مشخص نيست. لذا ابتدا بايد به يك تعريف مشترك بين مردم از طريق اشتراك مساعي در معنادهي به سعادت رسيد. كسري از مردم زندگي شيك را سعادت ميدانند، كسر ديگرشان توانايي انجام امور خيريه، كسري ديگر انباشت سرمايه، كسري ديگر فقدان فقر و... بله جامعه يك تعريف از آرمان خود ندارد، سياستگذاري اينجاست. هدف و چشمانداز و راهبرد و برنامه و بودجه پنجساله و يكساله، اين سعادت را تعريف ميكند كه نصف مشكل حل ميشود. حالا براي سعادت تعريف شده، چه روشي را انتخاب ميكنيم. من به عنوان رييسجمهور ميتوانم با دگماتيسم يك روش هزينهبر و تقريبا ناممكن را بر مردم تحميل كنم؟ اگر در مثال اول شخصا هزينهها را تقبل ميكرديم؛ در مثال دوم هزينه دگماتيسم بر دوش مردم است. كسي مخالف آرمان من رييسجمهور نيست، ولي روش در پيش گرفته شده من؛ تنها روش يكتاي رساندن مردم به سعادت نيست. هر روش غيرمتقلبانه و واجد شرايط اخلاق و وجدان جامعه كه هزينه كمتري براي مردم داشته باشد، ميتواند روش رسيدن مردم به سعادت باشد. دگماتيسم در واقع لجاجت بر روش است نه آرمان. اين دقت در معناي آرمان و روش و تغيير معنادهي شايد بتواند «دستگاه ارزشساز» ما را متحول كند به شكلي كه آرمانها فراموش نشود، ولي دچار دگماتيسم در «روش» رسيدن به «آرمانها» نشويم.