زندگي رومن گيرشمن
مرتضي ميرحسيني
رومن گيرشمن كه ما او را با كتاب بسيار ارزشمندش، يعني «ايران از آغاز تا اسلام» ميشناسيم، باستانشناسي فرانسوي بود. پاييز 1895 در خاركف اوكراين متولد شد، اوايل جواني به فرانسه رفت و در مدرسه لوور و دانشگاه سوربن تحصيل كرد. سال 1930 همراه با گروهي از باستانشناسان فرانسوي به عراق رفت و آنجا بود كه نخستين مواجهه مستقيم با بقاياي تمدنهاي كهن بينالنهرين را تجربه كرد.
چندي بعد به عنوان رييس هيات ديگري از باستانشناسان به ايران آمد و در جستوجوي دريچههايي براي كشف و شناخت گذشته، چند ناحيه از نواحي كشور ما را زيرورو كرد.
سپس مدتي براي كار به افغانستان رفت و اواخر دهه 1940 دوباره به ايران برگشت و در كوههاي بختياري و شوش مشغول به حفاري شد. كتاب ايران از آغاز تا اسلام محصول كشفيات و مطالعات او درباره گذشته باستاني و نيز زندگي پيش از تاريخ كشور ماست و اطلاعات جالبي از نخستين ساكنان اين سرزمين و اقوامي كه بعد از آنان هر كدام در مقطعي، در گوشهاي اين فلات پهناور ميزيستند، عرضه ميكند.
او در مقدمهاي اختصاصي براي ترجمه فارسي كتاب نوشت: «اقوام قديم كه به اوج قدرت رسيدند بسيارند، اما از غالب آنان جز خاطرهاي - آن هم مبهم – كه بيل و كلنگ باستانشناسان ميكوشد آن را احيا كند، چه باقي مانده است؟ تنها ايران، بياعتنا به قرنها و هزارهها، مانند صخرهاي صما برپاست.»
ميگفت دوست دارم ايرانيان براي داشتن تاريخي چنين طولاني و پرافتخار به خودشان ببالند و به سرزمينشان عشق بورزند، اما اين عشق را با بلندهمتي و سعه صدر همراه كنند و «بخواهند كه ايران در ميان اقوام جهان همان وظيفهاي را كه پيشتر ايفا ميكرده است، انجام دهد».
گيرشمن با اين پژوهش كه دورهاي تقريبا 20 هزارساله را در برميگيرد، گام مهمي در شناخت بهتر پيشينه ايران برداشت و روي مسائلي انگشت گذاشت كه پيش از آن كسي به آنها نپرداخته بود. اما كار بزرگ او بيعيب و خالي از اشتباه نبود و حتي تعصب خاص برخي مولفان غربي (كه من در ويل دورانت نويسنده تاريخ تمدن و جان مانوئل كوك يكي از نويسندگان بخش هخامنشيان تاريخ ايران كمبريج هم ديدهام) در چند جا از متن كتاب آشكارا ديده ميشود.
مثل آنجا كه آتش زدن تخت جمشيد به دستور اسكندر را با اين استدلال كه «چرا اسكندر بايد درصدد تخريب چيزي كه در آن زمان به خود او تعلق داشت، برآيد؟» رد ميكند و مينويسد: «اسكندر هرگز طي جنگهاي خود، نواحي متصرف را به صورت بيابان درنياورد و سكنه ولايات را در خون غرقه نساخت و شهرهاي آنان را منهدم نكرد چنانكه ايران بارها طي مهاجمات به خارج اين اعمال را انجام داده بود.»
به همين راحتي فجايعي را كه اسكندر در تِب و صور و غزه رقم زد، ناديده ميگيرد و روايتهاي صريح و واضح مورخان باستاني را انكار ميكند تا به چهره تاريخي «نيمهخداي مقدوني» خدشهاي وارد نشود. اما عيب و ايرادهاي اينچنيني به كنار، كتاب همچنان با همان ترجمه استاد مرحوم محمد معين (سال 1335) كتابي خواندني و بسيار مفيد و گذر زمان همه ارزش و اعتبار آن را تباه نكرده است.
گيرشمن پيش و پس از ايران از آغاز تا اسلام آثار ديگري هم نوشت كه فهرست آنان حداقل 20 كتاب و 300 مقاله را در خود جاي ميدهد. او تابستان 1979 در چنين روزي در بوداپست مجارستان درگذشت.