جامعهشناسي حاضر در ميدان
تقي آزادارمكي
به ياد دارم آذر ماه سال 1379 همراه با دكتر غلامعباس توسلي در سميناري در شهر دوشنبه شركت كرده بوديم. حدود يك هفته خدمت استاد بودم. البته همراهي با ايشان در نشستهاي علمي تخصصي ديگر در خارج كشور برايم فراهم شده بود. به طور خاص در نشست سالانه انجمن جامعهشناسي بينالمللي در افريقاي جنوبي، شهر كيپ تاون. برايم تعجبآور بود كه استاد از زمان شروع نشست انجمن تا سخنراني پاياني در اكثر گفتوگوهايي كه مورد علاقهشان بود، حاضر ميشدند و بحث و گفتوگو هم ميكردند. در همين سمينار همكاران جوان نيز همراه ما بودند كه بيشتر براي ديدار شهر و خريد و تفريح برنامهريزي ميكردند. در حالي كه دكتر توسلي خريد يا ديدار از شهر را به روزهاي بعد از پايان سمينار انجمن واگذاشته بود. اين ميزان و نحوه مشاركت در انجمن درس بزرگي براي من بود و بارها هم براي عبرت گرفتن خود و همراهانم نقل كردهام. ولي همراهي با ايشان در شهر دوشنبه برايم فرصت خاص ديگري در گپ و گفت در مورد تاريخچه دانشكده و جامعهشناسي ايران فراهم كرد. خاطرههاي بسياري از دكتر توسلي در اين زمينه به ياد دارم كه در جاي مناسب بازگو خواهم كرد. يكي از خاطرههايي كه برايم خيلي مهم بود را بهتر ميبينم تا در اين فرصت بازگو كنم. در گفتوگو در مورد نيروهاي اجتماعي و سياسي متعددي كه در حوزه علوم اجتماعي وجود داشته و در شرايط جديد تغيير زبان و موقعيت دادهاند به خاطره عجيبي اشاره كردند. گفتند كه سال 1355 فكر ميكنم، به مكه رفته بودم. در آن زمان رفتن اساتيد دانشگاه به حج مطلوبيت نداشت به خصوص اگر در فضاي روشنفكري و سياسي با غلبه كمونيستها حاضر بوديد. استاد گفتند وقتي كه از مكه برگشتم، همكاران كمونيست دانشكده براي اذيت و آزار من، جلوي در دانشكده كه در بهارستان بود و الان به موزه دانشگاه تبديل شده است، گوسفندي را سر بريدند. از من توسلي مسلمان كه در جامعهشناسي ادعايي داشتم در ميان همه همكاران عنوان «حاجآقا» ساختند و بعد از آن هم بسياري براي اذيتم در جمع به طور آشكار و پنهان «حاجآقا» صدايم ميكردند. اين نامگذاري و اشاعه آن در ميان دانشجويان و همكاران به واسطه اساتيد كمونيست تازه به دانشكده يك روش حذفم در دستور كارشان قرار گرفت.
«حاجآقا شدن» دكتر توسلي نه از سر احترام به حج و زيارت بود بلكه براي متحجر نشان دادن ايشان و افراد مذهبي بود. دكتر توسلي اين خاطره را براي نشان دادن سطح و ميزان دشمني و كينهتوزي كمونيستهاي علوم اجتماعي نسبت به او كه مذهبي بود و از روشنفكري ديني دفاع ميكرد، بازگو كرد، زيرا او هم ميدانست كه علم در ايران با ايدئولوژيگرايي و راست و چپ شدن پيش نميرود. بدين لحاظ دكتر توسلي به نقد دقيق نقش مخرب گروه راستگرايان و چپگرايان راديكال مذهبي و كمونيست در علوم اجتماعي ميپرداخت.
استاد توسلي برخلاف مخالفان همدورهاي نسل دومياشكه بيشتر راديكال باقي مانده بودند و بهطور خاص از فهم تحولات اجتماعي ايران به دور بودند، به فكر حذف گروه و جريان موثر و موفقي نبود بلكه تلاش عمدهاش براساس روحيه سازگارانه و عملگرايانهاش، ارتقابخشي به دانش و بينش جامعهشناسي براي فهم جامعه ايراني بود. بدين لحاظ است كه دكتر توسلي راديكاليسم و بنيادگرايي ديني و سياسي و حزبي را موانع عمده در شكلگيري دانش و بينش جامعهشناسانه در ايران ميدانست. در ادامه كار حرفهاياش، دكتر توسلي به عنوان معلم و مدرس و بنيانگذار بسياري از عرصههاي جامعهشناسي در ايران در ميان معركه منازعههاي دانشگاهي و روشنفكري باقي ماند تا زماني كه به واسطه بعضي از شاگردان راديكالش خانهنشين شد. يادم ميآيد زماني كه يكي از شاگردان تازه به قدرت رسيدهاش براي قبولي در يكي از مقاطع تحصيلي با ارفاق 25 صدم از درس استاد صاحب كرسي شد، ولي قدرت به دست آمده او در موقعيت جديد به او آموخت كه بايد دكتر توسلي از دانشگاه حذف شود. در نتيجه، فرد رفوزهاي كه با ارفاق به موقعيتي جديد رسيده بود، حضور استاد توسلي را مانع بقايش ميدانست و درنهايت زمينه صدور خروجش را فراهم كرد.
دكتر توسلي با ذكر خاطره نحوه «حاجآقا شدنش» به جاي «استاد ناميده شدنش» تا بازنشستگي و خروج از درس و كلاس و دانشكدهاش در ستيز با بنيادگرايان و راديكالهاي اشغالگر علوم اجتماعي بود و هزينه مبارزهاش را هم داد. اگر دكتر توسلي در اين معركه ميانداري نميكرد، اثري از علوم اجتماعي و جامعهشناسي موجود باقي نميماند. همه جامعهشناسي و چه بسا علوم اجتماعي در ايران به تاريخ ايده و انديشه و فلسفه اجتماعي و داستانسرايي و قصهگويي در مورد افراد و حوادث و ايدهها تبديل ميشد.
بدين لحاظ ميانداري او در زماني كه همه همنسليهايش براي «پاك جلوه كردن» غرب را پناهگاهشان قرار دادند و از راه دور در چندين سال اول بعد از انقلاب پاي اعلاميههاي فروپاشي را امضا ميكردند و بعد از مدتي كوتاه به مشاور اجتماعي شبكهها و رسانههاي خارجنشين تبديل شدند در ميان حوادث و منازعهها باقي ماند. دكتر توسلي از جامعهشناسي براي فهم جامعه ايراني دفاع كرد و در اين راه در كمترين ارزيابي كه ميتوان كرد منشا توليد و حضور نسلي شد كه با خودش مجموعهاي از مناقشهها و فهمها را در مورد ايران بهطور كلي و جامعه و فرهنگ بهطور خاص طرح و بسط و مفهومپردازي كرد. ياد استاد مسلم و مياندار جامعهشناسي ايران براي ابد گرامي باد.