پاي مرغ
حسن لطفي
اگر باور داشته باشيم ماه رمضان ماه خودسازي است بايد قبول كنيم اين خودسازي باتوجه ويژه به ديگران (خصوصا نيازمندان و افراد فرودست جامعه) شكل قابل قبولتري پيدا ميكند. ديگراني كه نداريشان و اتفاقاتي كه اين نداري برايشان ايجاد ميكند قادر است قلب آدمي را به درد بياورد. براي آنكه منظورم را بهتر درك كنيد از اتفاقي مثال ميزنم كه وحيد جليلوند در فيلم اجتماعي بدون تاريخ بدون امضاء به تصوير كشيده است. منظورم اتفاقي كه براي شخصيت اصلي فيلم (امير آقايي) رخ ميدهد، نيست. كاري به تصادف او ندارم. قصدم اشاره به ماجراي مصرف مرغهاي مسموم توسط خانوادهاي ندار است كه پدر خانواده (با بازي خوب نويد محمدزاده) مرغهاي ارزاني را كه نميداند مسموم است با نيت چشاندن طعم مرغ به فرزندش تهيه ميكند و... . درست است كه سينما با خيال سر و كار دارد و در بسياري از موارد داستانش دروغي است كه راست جلوه ميكند، اما سابقه وحيد جليلوند در ساخت فيلمهاي مستند و دغدغههاي اجتماعياش طي سالهاي طولاني فعاليتش ميتواند بر امكان راست بودن اين ماجراي شوم بيفزايد. ماجرايي كه سادهتر و روزمرهترش را اين روزها ميتوانيم جلوي مرغفروشيها به سادگي ببينيم. كافي است مثل من براي خريد مرغ برويد. تعداد كساني كه از فروشنده تقاضاي پاي مرغ، گردن مرغ، جگر مرغ ميكنند كم نيستند. تعداد كساني كه با ديدن يا شنيدن قيمت مرغ مغموم راهشان را ميگيرند و ميروند هم كم نيست. بدتر از اينها زماني است كه شاهد ماجرايي باشيد كه من بودم. داخل مرغفروشي منتظر نوبتم بودم كه دختركي با چهرهاي مظلوم از فروشنده تقاضاي پاي مرغ و گردن مرغ كرد. فروشنده نداشت. دخترك رفت. تا كارم راه بيفتد دوباره برگشت. اين بار از قيمت مرغ پرسيد. براي لحظهاي احساس كردم بايد كمكش كنم. دخترك پيشنهادم را براي خريد مرغ با اين استدلال كه پدرش دعوايش ميكند، رد كرد. من و مرغفروش با اصرار قانعش كرديم تا با پولي كه دارد مرغي ببرد. وقتي راضياش كرديم و او مرغ به دست از ما دور شد براي لحظهاي به پدرش، عصبانيتش و هزار اتفاق ديگر فكر كردم. راستش را بخواهيد هنوز هم نگران آن پدر و دخترم. پدر و دختري كه سهمشان در اين دنيا بايد بيشتر از پاي مرغ و گردن مرغي باشد كه خودشان ميخرند يا ديگران به آنها ميدهند. اما از آنجايي كه رفع اساسي اين مشكل با اراده فردي افراد جامعه بستگي ندارد گمانم بهتر باشد در ماه رمضان و ماههاي ديگر حواسمان به ديگران باشد. يادمان نرود خودسازي بدون در نظر گرفتن همنوع اگر غيرممكن نباشد، سخت است. شايد ما مسوول خراب كردن زندگي ديگران و بيعدالتي نباشيم، اما ميتوانيم بخشي از مسووليت بهتر كردن زندگي ديگران را به عهده بگيريم.