• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۵ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4938 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۶ خرداد

بزهايي كه به جنگ نمي‌روند

اسدالله امرايي

بزها به جنگ نمي‌روند نوشته مهيار رشيديان در انتشارات نيلوفر منتشر شده. اين كتاب، داستان احداث سدي مرزي است. قصه‌اي كه در كارگاه‌هاي راه‌سازي و سدسازي مي‌گذرد. داستاني كارگاهي كه بر داستان‌نويسي 
كارگاهي مي‌شورد.
 چنانكه از باورها و سليقه‌هاي داستان‌هاي برساخته‌ كارگاه‌هاي داستان‌نويسي و طبع طبقه متوسط مي‌گسلد و تبديل به بستري براي كنش ميان كارگر و كارفرما مي‌شود و البته كه مهم‌تر از آن ميدان درگيري بين كارگران و كولبران است. كارگراني در كار مهار طغيان آب‌ها و كولبراني در كار طغيان بر مرزها در اين داستان همراه با آب‌گيري سد، روستاي گوراب رفته‌رفته‌ غرق مي‌شود و روستانشينان در سوداي گورهاي آبا و اجدادي‌شان، استخوان‌ها را از خاك درآورده به گورستاني 
ديگر مي‌سپارند.
 انگار كه سد نه ‌تنها زندگي زنده‌ها را دگرگون مي‌كند، بلكه تاريخ مردگان را هم درهم مي‌آشوبد. مهيار رشيديان نويسنده كتاب بزها به جنگ نمي‌روند، ادبيات نمايشي خوانده. وي با انتشار اولين داستان‌هايش در نشرياتي همچون آدينه، كارنامه، بايا و…پا به عرصه داستان‌نويسي گذاشت.
 قلمي آموخته دارد و مي‌داند چه بنويسد.» استخوان‌ها كه آمدند روي آب، شفيق ناپديد شد؛ همان روزي كه راننده بلدوزر اولين جمجمه را روي آب ديده بود؛ جمجمه‌اي همراه با چند استخوان، لابه‌لاي شاخه شكسته‌ها آمده بود تا وسط درياچه. تا نزديكي پايه‌هاي پل.
حدودهاي ظهر بود كه فهميدند شفيق نيست، وقتي تصميم گرفتند بروند روي درياچه سراغ جمجمه، قايق‌ها همه بالادست سد بودند. فقط قايق شفيق در اختيار كارگاه بود. قايق كارگرهاي راه‌سازي.
 البته از وقتي راه‌هاي بين روستاها زودتر از تكميل راه تازه رفتند زير آب، محلي‌ها را هم با قايق‌ها جابه‌جا مي‌كردند. قايق‌هايي كه اصلا از اول آورده بودندشان شاخه شكسته‌ها و ريشه‌هايي كه كنده مي‌شدند، مي‌آمدند روي آب را جمع كنند؛ تا مبادا به دريچه‌هاي سد برسند.
صبح آن روز يكي از راننده‌ها طبق عادت هميشه، اول بلدوزرش را استارت زده، بعد رفته تا تكيه به تخته‌سنگ مشرف به دره، هم سيگار ناشتايش را دود كند و هم مثل هر روز ببيند كه چطور رودخانه رفته‌رفته از خم و قوس تنگه‌ها و صخره‌ها بالا كشيده…»
 داستان بزها به جنگ نمي‌روند رويارويي آدم‌ها و طبيعت و صنعت است. احداث تونل، بومي‌ها و غيربومي‌ها را در كارگاهي گرد هم آورده است. اما انفجارهاي پي‌درپي براي پيشبرد مسير تونل، به تدريج تزلزل رابطه‌ها را نمايان مي‌كند. اختلافات در اين شبكه‌ ارتباطي پيچيده‌اند و تنها محدود به تقابل بوميان با
 بيگانگان نمي‌شوند.
 گشوده‌شدن راهي براي جريان آب كه سيلي مي‌سازد و به تدريج منطقه را در خود فرو‌مي‌برد، نقطه‌ عطفي در مبارزه‌ آدم‌ها با يكديگر است. نام روستايي كه مكان اين اتفاقات است و شايد به عمد گوراب را يدك مي‌كشد، بيش از باقي نقاط تحت‌تاثير قرار مي‌گيرد. گورها زير آب فرو مي‌رود و استخوان‌ها بالا مي‌آيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون