به احترام محمدرضا باطني
به سوي زبان باز
محسن آزموده
سالهاي پاياني دهه شصت و آغازين دهه هفتاد خورشيدي، با باز شدن نسبي فضاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي، امكان حضور اهل فرهنگ در حوزههاي گوناگون پديد آمد و در فاصلهاي كوتاه، حجم عظيمي از آثار تاليفي و ترجمهاي در شاخههاي مختلف علوم انساني منتشر شد. تا جايي كه به حوزههاي فلسفه، ادبيات، نقد ادبي، روانشناسي، روانكاوي و علوم اجتماعي مربوط ميشد، مباحث پيرامون زبان، يكي از مهمترين موضوعات بود. اين عطف توجه به زبان، همسو با اهميتي بود كه پيشتر يعني از اوايل سده بيستم با «چرخش زباني» (linguistic turn) در انديشه غربي ايجاد شده بود، اما اثرات و نشانههايش بسيار دير به ايران ميرسيد. به يكباره در بازه زماني مذكور، شمار زيادي كتاب و مقاله در حوزههاي فلسفه و ادبيات و نقد ادبي با تاكيد بر فيلسوفان معاصر غربي در هر دو سنت تحليلي و قارهاي، درباره زبان منتشر شد. مفاهيمي چون «ساختارگرايي»، «هرمنوتيك»، «پساساختارگرايي»، «نشانهشناسي»، «تفسير و تاويل متن»، «مرگ مولف»، «فرماليسم» و... مثل نقل و نبات در مقالات و گفتارها و كتابها به كار ميرفت، بدون آنكه از مباحث ريشهاي و علمي زبانشناسي بحثي در ميان باشد.
در چنين فضايي چهرههايي چون علي محمد حقشناس و محمدرضا باطني نقش مهمي در معرفي آكادميك و دقيق اين رشته از دانش بشري و پيشرفتهاي آن و رفع سوءتفاهم از چيستي اين دانش و تمايز آن با ساير اشكال مطالعات زبان ايفا كردند. اين پژوهشگران در مقالات و كتابهايي كه نگاشتند، كوشيدند نشان دهند كه زبانشناسي چيست، چه چيزي نيست، چه ضرورت و كاربردي دارد، از چه زيرشاخههايي تشكيل شده، در دهههاي اخير چه پيشرفتهايي كرده و چگونه با ساير حوزههاي معرفتي از جمله فلسفه، ادبيات، علوم اجتماعي و روانشناسي ارتباط مييابد.
درباره زندهياد دكتر محمدرضا باطني همچنين بايد از حضور فعال و چشمگير او در حوزه عمومي ياد كرد. اين زبانشناس و فرهنگنويس برجسته بهرغم بيمهريهايي كه ديد و بازنشستگي اجباري، غير از كار در خانه و تاليف فرهنگ سترگ دو زبانه انگليسي- فارسي در مطبوعات و رسانهها و مجلات فرهنگي نيز حضوري چشمگير داشت و به روشنگري در زمينه زبانشناسي ميپرداخت. عموم اهل فرهنگ پيش و بيش از هر چيز نام او را با مقاله بسيار مهم و مشهور « اجازه بدهيد غلط بنويسيم» ميشناسند كه خردادماه سال 1367 در شماره 24 مجله آدينه منتشر شد. دكتر باطني با صراحتي مثالزدني در اين مقاله به نقد بيپرواي كتاب مشهور «غلط ننويسم» ابوالحسن نجفي پرداخت و در آن كوشيد، ضمن دفاع از كيان زبانشناسي، برخي تصورات غلط پيرامون زبان را گوشزد كند كه حتي در كاربران فرهيختهاي چون زندهياد نجفي ديده ميشد. كار مهم و اساسي ديگر باطني با آن مقاله و نوشتههاي مشابه، ايستادگي در برابر نگرشهاي محافظهكارانه ومتصلب به زبان بود كه پشت ديدگاههايي به ظاهر علمي (اما در واقع غير علمي) پنهان ميشدند و با اين حربه كه از جايگاهي دانشگاهي سخن ميگويند، همان رويكرد دستوري و ملانقطي و آمرانه پيشين به زبان و فرهنگ را تكرار ميكردند. باطني اما در مقابل با شجاعت نشان داد كه اين رويكردها به زبان غلط است و تنها جلوي نوآوري و خلاقيت و حيات و پويايي آن را ميگيرد. او باور داشت كه زبان فارسي ميتواند زبان علم باشد، منتها بايد استعدادها و تواناييهاي آن را بارور كرد و اين كار پيش از هر چيز نيازمند رهيافتي گشوده و باز به زبان و كنار گذاشتن نگرشهاي جزمانديش و هنجاري به آن است.