زنده جاويد ماند هر كه نكونام زيست
محمدتقي راشد محصل
مهر ماه 1346 كه وارد دوره فوق ليسانس گروه زبانشناسي همگاني و فرهنگ و زبانهاي باستاني دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران شدم، آن سال دومين سالي بود كه اين گروه از طريق آزمون ورودي دانشجو ميگرفت. گمان ميكنم گروه سه سال پيش از آن به رياست شادروان دكتر محمد مقدم از گروه زبان و ادبيات فارسي منشعب شده بود و استادان صادقكيا، جمال رضايي و سيفالدين نجمآبادي هر سه از گروه ادبيات به گروه جديد منتقل شده و بيشتر عهدهدار مواد درسي فرهنگ و زبانهاي باستاني در اين گروه بودند. استادان جوان گروه آقايان ميلانيان، ابوالقاسمي و باطني نيز در جريان انتقال يا استخدام در گروه بودند. دانشجويان گروه تازه تاسيس تا دو، سه سال كه دو گرايش «زبانشناسي همگاني» و «فرهنگ و زبانهاي باستاني» از يكديگر جدا شدند، واحدهاي درسي خود را از درسهاي تخصصي دو گرايش بر ميگزيدند. رشته يكي، دو سال در دوره ليسانس نيز دانشجو ميپذيرفت اما اين دوره گذرا بود و بعدها دورههاي آموزشي گروه به فوق ليسانس و دكتري (در هر دو گرايش) محدود شد. دروس اختصاصي فوق ليسانس و دكتري با شماره درس شناخته ميشد و محدود به درسهايي بود كه با شماره «هفتصد و هشتصد» مشخص ميشد. هر دانشجو موظف به گذراندن چند واحد درسي از دوره ليسانس بود كه درسهاي كمبود گفته ميشد (2 واحد درس تاريخ زبان و ۲ واحد مقدمات زبانشناسي). دانشجويان به گرايش زبانشناسي همگاني تمايل بيشتري داشتند، چه رشته جديدي بود، به علاوه قبولشدگان مسابقه ورودي اغلب دانشآموختگان دوره ليسانس زبان انگليسي بودند و تمايل آنان به زبانشناسي همگاني بيشتر بود. معدود افرادي كه دوره ادبيات فارسي را گذرانده بودند و من يكي از آنها بودم، واحدهاي درسي زبانهاي ايران باستان را بر ميگزيدند. دكتر مقدم خود نيز بيشتر راغب به زبانشناسي همگاني بود تا فرهنگ و زبانهاي ايران باستان. معمولا اين دروس را من و زندهياد عباس سلمي دوست و همشهري و همكلاسي دوره ليسانس انتخاب ميكرديم و گهگاه شادروان وحيديان كاميار نيز به ما ميپيوست. درسهاي گروه همگاني را بيشتر دكتر باطني و ميلانيان تدريس ميكردند.
استادان گروه زبانشناسي در هر دو گرايش، استاداني وقتشناس، منظم و منضبط و مسووليتپذير بودند؛ به حضور به موقع در كلاس درس و تدريس همه مواد درسي در طول نيمسال و حضور و غياب دانشجو ملتزم و مقيد بودند، اما دكتر باطني يك ويژگي ديگر نيز داشت و آن اينكه ايشان مطالب درسي هر جلسه را در جلسه روز قبل در اختيار دانشجو قرار ميداد، دانشجو موظف بود آنها را به دقت بخواند، اشكالات خود را يادداشت كند و آنجا كه ابهام يا ايرادي ميبيند در كلاس با استاد در ميان گذارد؛ از اين رو كلاس درس بسيار زنده و جاي بحث و گفتوگو و تبادلنظر بود. درس «توصيف دستوري زبان فارسي» برمبناي نظريه هاليدي را كه پاياننامه دكتراي ايشان نيز بود، در نيمسال اول با ايشان گذراندم. اين درس براي امثال من كه در دبيرستان تدريس دستور زبان فارسي را نيز به عهده داشتم، بسيار سودمند بود و از سخنان و راهنماييهاي استاد و بحثهاي مطرح شده در كلاس نيز بهره بردم و چهار واحد ديگر، يعني دو واحد «واجشناسي» و دو واحد «مسائل زبانشناسي» را نيز در نيمسال دوم و سوم نزد ايشان خواندم، مباحث درس «مسائل زبانشناسي» را به گمان من استاد خود از ميان مباحث متنوع زباني برگزيده، دستهبندي و مرتب كرده بودند. مطالب درسي را تايپ و تكثير شده در اول نيمسال به ما ميدادند و در ساعات درس به ترتيب در كلاس پيرامون مسائل جزوه درسي پرسش و به سوالات پاسخ داده ميشد. به هر حال كلاسهاي درسي دكتر باطني و شيوه تدريس ايشان را در كمتر استادي ديدهام. استاد به حضور و غياب دانشجو بسيار اهميت ميداد و از غيبت دانشجو چشمپوشي نميكرد. ارزيابي كار دانشجو در پايان نيمسال از طريق آزمون كتبي و در محدوده مطالب تدريس شده در طول سال و با نمره الف، ب، ج و دال مشخص ميشد و براي اينكه ارزيابي دقيقتر باشد با + و - نيز همراه بود. به نظافت ورقه، روان و درست نوشتن آن نيز توجه داشت اما اگر ورقهاي اين شرايط را نداشت معمولا نمرهاي كسر نميشد. نثر دكتر باطني روان، يكدست و خالي از ابهام بود، مطالب حاشيهاي نداشت. نثري استادانه و دور از اطناب و موجز بود. بحث درباره آثار علمي دكتر باطني را شاگردان استاد و دانشآموختگان زبانشناسي همگاني انجام خواهند داد. چند سطري كه نوشته شد، اداي دين شاگردي كوچك است به استادي بزرگ كه از پايهگذاران راستين زبانشناسي نوين در ايران است.
استادي برجسته و شايسته را از دست داديم و آنگونه كه بايد، قدر ندانستيم. يادش گرامي!