اگرت سعادتي هست كه زندهدل بميري
به حياتي اوفتادي كه دگر فنا نباشد
آزيتا افراشي
در كتابخانه هر زبانشناس ايراني، فارغ از اينكه چه تخصصي داشته باشد يا چه سن و سالي، نوشتهاي از زندهياد استاد دكتر محمدرضا باطني پيدا ميشود. اين گستره نفوذ علمي و محبوبيت بهراستي نادر است. بياييم در دنياي تخصصگرايي علمي، به دليل اين موضوع فكر كنيم. چرا آثار استاد باطني از محبوبيت و مقبوليت نزد همه زبانشناسان برخوردارند و چه ويژگياي موجب شده كه اين آثار تاريخ انقضا نداشته باشند؟ به نظر ميرسد برخي از دلايل اين امر به قرار زير باشد: استاد باطني در مسائل علمي، با خود و با هيچكس تعارف نداشت؛ اگر اثري از بيدقتي علمي در گفتار يا نوشتار فردي ميديد بيتعارف نظري اصلاحي ارايه ميداد كه از روحيه معلمي وي سرچشمه ميگرفت. وي در انتخاب موضوعات پژوهشي و كتابهايي كه براي ترجمه برميگزيد بسيار با سليقه بود. گذر زمان ثابت كرد كه تمام اين موضوعات و كتابها قابليت ماندگارشدن داشتند. استاد باطني با وسواس علمي و ذهني منظم مينوشت، جملاتش روان و دور از ابهام بود؛ اين ويژگي نشانگر آن بود كه تا مطلبي را به درستي درنيافته يا نپذيرفته بود آن را نقل نميكرد. او در پژوهش عزمي راسخ داشت و با جريانهاي شتابگيرنده تغيير مسير نميداد، هر چند شايد كمتر كسي همچون او به عرصههاي جديد علمي توجه نشان داده است.
عجب خزاني كرد باغ زبانشناسي ايراني با رفتن دكتر حقشناس، دكتر ثمره و دكتر باطني. يادشان زنده و جاودان باد و راهشان باقي.