مردي به آزادگي زبان و به وسعت چند نسل
كاميار جولايي
شايد جالب باشد تا دكتر باطني را از نگاه نسلي از دانشآموختگان زبانشناسي ببينيد كه هيچگاه بهطور مستقيم فرصت معاشرت و علماندوزي در محضر او را نيافتند، اما از او بسيار تاثير جستهاند. اولين كتابي كه از مرحوم دكتر باطني خواندم، مسائل زبانشناسي نوين بود. حدود پانزده سال پيش بود كه در آزمون كارشناسي ارشد زبانشناسي شركت كرده بودم و منتظر نتيجه آن بودم كه يكي از اساتيد دوره كارشناسيام اين كتاب را به من معرفي كرد و گفت كه اگر ميخواهي زبانشناس باسوادي بشوي، كتابهاي دكتر باطني را بخوان. با اينكه مدت زمان قابل توجهي از چاپ اول اين اثر ميگذشت، نگاه نوين دكتر باطني به مقوله زبان و شيوه بيان روان و سليس آن مرا به شدت مجذوب خود كرد. متوجه نوعي تفاوت شده بودم. تفاوت ميان كتابهايي كه پيش از آن خوانده بودم و اين كتاب. چطور ممكن بود كه كسي اينقدر به مفهوم زبان و علم زبانشناسي مسلط باشد تا بتواند اينطور ساده و سليس و جذاب مسائل اين علم را براي عموم مردم نقل كند؟ از آن هنگام به بعد، هرگاه اثر جديدي از ايشان به چاپ ميرسيد، خيلي زود آن را تهيه و مطالعه ميكردم. ايشان را گاه به گاه در سمينارها و محافل علمي ميديدم. شخصيت ساكت و افتادهاي داشتند. تا همين اواخر هم پركار بودند و شاهد آثار جديدي از ايشان بوديم. به تدريج كه با آثار ايشان آشنا شدم، كنجكاو شدم تا از زندگي ايشان هم بيشتر بدانم. برايم جالب بود كه دريافتم ايشان در كودكي زندگي سختي داشتند و براي امرار معاش مجبور به ترك تحصيل و كار روزانه شدند و لاجرم تحصيلات خود را در مدرسهاي شبانه ادامه دادند تا اينكه پس از طي فراز و فرودهاي فراوان در انگلستان و در محضر مايكل هليدي به تحصيل زبانشناسي پرداختند و در نهايت به استادي دانشگاه تهران رسيدند. دكتر باطني چه در انديشه و چه در شيوه زندگي مردي آزاده بود. از اين رو، زبان را هم موجوديتي آزاد و روان ميدانست و به قيد و حصرهايي كه براي آن قايل ميشدند، اعتقاد نداشت. او براي نسل ما نماينده تلاش و اميد و آزادگي بود؛ اينكه انسان ميتواند با تلاش اميد به درجهاي از بزرگي و آزادگي برسد كه نه ناملايمات روزگار و نه مردمانش نتوانند متوقفش كنند و او تا نسلهاي بعد از خود جاري باشد. چنين باد!