زاده زمين
آمده از جايي دور، / اما زاده زمينم./ امانتدار آب و گياه، /آورنده آرامش و/ اعتبار اميدم. / من به نام اهل زمين است/ كه زندهام. / زمين / با سنگها و سايههايش، / من / با واژهها و ترانههايم، / هر دو/زيستن در باران را / از نخستين لذت بوسه آموختهايم.
زمين / در تعلق خاطر من و / من در تعلق خاطر تو /كاملم./ ما /همه / اگرچه زاده سرزمين تخيل و ترانهايم، /اما سرانجام/به آغوش و بوسههاي مگوي باز خواهيم گشت.
سيدعلي صالحي