اشرف غني، درمانده از درمان!
فريدون مجلسي
14 مرداد 1400، اشرف غني رييسجمهور افغانستان كه تا ديروز از پايداري سخن ميگفت با درماندگي در برابر يورش شگفتانگيز طالبان، جان خود را از معركه كابل به در برد و رفت! استاد پيشين اقتصاد دانشگاه كلمبيا و مشاور پيشين بانك جهاني و كارشناس درمان دولتهاي درمانده كه افغانستان چشم اميد به تخصص او دوخته بود با ناكامي و درماندگي دست از كار كشيد و رفت! اشرف غني در زندگي آكادميك خود كتابي دارد به نام
Fixing the Failed States من اين عنوان را «درمان دولتهاي درمانده» مينامم. نميتوان اشرف غني را سادهلوح و فاقد دورانديشي دانست. اشرف غني نياز به امكاناتي براي برنامهريزي توسعه داشت. برنامهريزي جامع امنيتي و فرهنگي و نظامي و عمراني از زمان كرزاي و از هنگام ورود امريكا با سياست پولپاشي و با كمك كارنشناساني آغاز شد كه بسياري از آنها دوتابعيتي بودند و مردم آنها را رجال پيكنيكي ميناميدند. يعني گويي به دنبال پول براي پيكنيك به كشورشان آمده و آمادهاند كه در صورت ناكامي چمدانهايشان را بردارند به امريكا و كانادا بازگردند. ظاهرا اشرف غني و كارشناسان تصور ميكردند برنامههاي عقلاني آنان با تامين بودجه اجرا خواهد شد. تاثيرات فساد چندجانبه داخلي و خارجي و همچنين توطئه حساب شده سازمان اطلاعات ارتش و دولت پاكستان را دستكم گرفته بودند. برنامهريزي هزينههاي گزافي كه منابع صدها ميليارد دلاري آن طي بيست سال گذشته توسط امريكا و غرب تامين شد، طوري بود كه بخش عمده آن به جيب پيمانكاران عمراني و تسليحاتي امريكايي و شركاي افغان آنها باز ميگشت و بخشي نيز در تخصيص اعتبارات جاري دولت افغانستان به چاه فساد فرو ميرفت. صحت آمار ارتشيان و نيروهاي انتظامي و همچنين آمار آموزگاران و دبيران جاي ترديد بوده و بسيار از اسامي با فقط بهانه و آمار حقوقبگيران ناپيدا ميدانند. با اينكه ظواهر عمراني افغانستان امروز با مخروبه بيست سال پيش قابل مقايسه نيست، اما فساد گسترده دولتي و نيز فساد ناشي از كشت گسترده ترياك و قاچاق بينالمللي هرويين اراده و ايمان ضروري براي دفاع باقي نميگذاشت. در كنار اين مشكلات، غرور سلطهطلبانه پشتونها كه يكسوم جمعيت افغانستان را تشكيل ميدهند، چه در مقامات اداري و نظامي و چه در تودههاي گسترده روستاييان و عشاير كوهنشين در دو سوي مرز افغانستان و پاكستان، اين حق را بهطور تاريخي در آنها ايجاد كرده كه خود را محق در حاكميت انحصاري بر كل كشور ميدانند و ستيزهجويي و براندازي هزارههاي فارسيزبان و شيعه نيز روي ديگر سكه پشتوني است كه ميگويند تاجيكها به تاجيكستان بروند و ازبكها به ازبكستان و هزارهها به جهنم! با چنين آرمانهاي بدوي متكبرانه چگونه ميتوان از اكثريت نابهرهمند كشور انتظار داشت در زمان بحران به دفاع ملي برخيزد؟ اما اين لشكركشي سريع و ناگهاني گذشته از شباهت سرعت پيشروي به نوبت اول سلطه طالبان، بيشتر به حمله ناگهاني و پنهاني داعشيهاي مستقر در تركيه با تجهيزات كامل با ظاهر كمشمار به موصل و سوريه با آن پيشروي سريع شباهت دارد. اينكه در پس توطئه چندجانبه كه از آغاز تاسيس دفتر طالبان در دوحه و تماسهاي بينالمللي آنان آغاز شد چه توافقهايي نهفته است در آينده مشخص خواهد شد، اما حيرتانگيز است كه از ارتش دويست تا سيصد هزار نفري افغانستان و ساز و برگ آنان اثري ديده نميشود و گسترش ناگهاني سپاهيان ژوليده و معدود طالبانِ اغلب بيسواد! در سطح و مرزهاي كشوري بزرگي مانند افغانستان در شرايط عادي ميتواند موقعيت آسيبپذير و متزلزلي برايشان پديد آورد. اما با وجود خصومت مشترك پشتوني- عربي- امريكايي با هويت فارسي در افغانستان، حاكميت تبعيض اقليت بدوي پشتون از طرفي با تشديد اختلافات قومي با مقاومت اكثريت غير پشتون مواجه خواهد شد و از سويي در خود پاكستان كه بهشدت از دوگانگي فرهنگي بدوي- مدني در معرض آسيب است مشكلاتي براي جامعه شهري و بخش نخبگان جامعه پديد خواهد آورد. سناريوي فتح لقمه گلوگير افغانستان پايان نيافته است.