يك هشدار معنادار از توسعه نامتوازن علمي
علي بهادري جهرمي
با اتمام مهلت انتخاب رشته كنكور 1400، سازمان سنجش يك خبر عجيب اعلام كرد: 52 درصد از داوطلبان كنكور به رغم مجاز شدن، اصلا انتخاب رشته نكردهاند! به عبارت ديگر، بيش از نيمي از داوطلباني كه درس خوانده، ديپلم گرفته، در كنكور شركت كرده و در نهايت قادر به انتخاب رشته هم شدهاند، عطاي دانشگاه را به لقايش بخشيدهاند. اين موضوع بدوا يك تهديد بزرگ است كه در نهايت ميتواند به فرصت بيبديلي تبديل شود. در اين باره گفتنيهايي است:
1- دانشآموزان و والدين آنها به درستي متوجه شدهاند كه « رفتن به دانشگاه به هر قيمت»، تنها مسير ادامه زندگي نيست. آنچه مهم است علمآموزي، ارتقاي فني و حرفهاي و رشد است و اين همه نه تنها منحصر در تحصيلات دانشگاهي نيست، بلكه احيانا بيرون از دانشگاه بهتر و بيشتر قابل دستيافتن است. به بياني ديگر، خانوادههاي ايراني زودتر از حاكميت به اين مهم رسيدهاند كه كشور ما نيازمند رشد علمي، اقتصادي و اخلاقي است و دانشگاه وسيلهاي براي وصول به اينهاست نه هدف نهايي!اي كاش حاكميت هم با تدوين و اجراي درست و جامع نقشه علمي كشور زودتر به اين بلوغ عملي برسد. البته كه روند فعلي «هدايت تحصيلي» در دورههاي متوسطه ما ابتر و جزيينگر است. اصلاح وضعيت فعلي بايد اقلا از دوره متوسطه شروع شود.
2- مطابق اسناد بالادستي و خصوصا اصل سيام قانون اساسي، آنچه در تحصيلات عالي ملاك عمل است، «خودكفايي كشور» است. اين هدف نه تنها با وضعيت فعلي محقق نميشود، كه توسعه نامتوازن علمي در شرايط فعلي در رشتههاي مهمي خودكفايي را دور از دسترس و همزمان نيز رشتههايي را بيدليل مبدل به محلي براي مدرك فروشي يا هجوم بيش از حد نياز داوطلبان كرده است.
3- به نظر ميرسد مهمترين دليل بياقبالي به ادامه تحصيل در دانشگاه، كمكيفيتي (در مواردي بيكيفيتي) و بيگانگي آموزهها و آموختههاي دانشگاهي با مطالبات جامعه، ريشههاي فرهنگي و بازار كار مورد نياز است. سالهاست كه «پيوند صنعت و دانشگاه» از سوي كارشناسان مطرح شده و براي آن برنامههايي هم تدارك ديده شده است، اما هنوز آنطور كه بايد و شايد نه صنعت از دانشگاه بهره ميبرد و نه دانشگاه براي سوددهي به صنعت خانهتكاني كرده است. حتي بغرنجتر اينكه آنچه اكنون ملاك عمل است، ارتباط پول و دانشگاه است، كه در بسياري مراكز آموزشي به مبناي اصلي مبدل شده است. اوضاع در علوم انساني بدتر است: بيشتر صاحبنظران علوم انساني خودشان به دوري وضعيت كنوني علوم انساني از جامعه ايراني معترفند و آنها را مناسب زيستبوم كشورمان نميدانند. روند «اسلامي - ايراني كردن علوم انساني» در عمل از مدار خارج شده است. آموزش با كيفيت در رشتههايي كه با عدالت و حقوق عامه سر و كار دارند هم، نظير حقوق، به دلايلي كه ذكر و بررسي آن خارج از حوصله اين يادداشت است، نتوانسته جوابگوي نياز روز مردم باشد. طبيعي است كه با بروز چنين مسائلي و مشاهده آنها از سوي داوطلب انتخاب رشته دانشگاهي، او قيد وارد شدن به يك آينده مبهم با اما و اگرهاي بسيار را بزند و از خير دانشگاه با همه پرستيژ و امتيازات جانبي نظير معافيت حداقل چندساله سربازي بگذرد. درست است كه مسير پيشرفت يك ملت لزوما از دانشگاه نميگذرد، اما اگر فكري به حال موارد پيشگفته نشود، از همين حالا بايد منتظر يك سونامي خطرناك اجتماعي با سويه علم، اشتغال و رشد بود. رسيدن به اين درك مهم كه دانشگاه و تحصيلات دانشگاهي، تنها گزينه جوان ايراني براي اشتغال، رفاه، شان اجتماعي و در يك كلام «زندگي كردن» نيست، بسيار خوب و مهم است، مشروط بر اينكه ما به ازاي اين درك از سوي همه نخبگان، كارشناسان و مسوولان فراهم شده و با تدارك برنامههاي ميانمدت و بلندمدت فكري به حال مطالبات آن 52 درصدي كنند كه امسال قيد دانشگاه را زدهاند. روند كاهشي انتخاب رشته كه از سال 90 با انتخاب رشته 75 درصد از داوطلبان شروع شد و امسال به انتخاب رشته 48 درصدي داوطلبان رسيد، نشان ميدهد كه با احتمالي قريب به يقين، سال آينده جوانان بيشتري از دانشگاه قطع اميد خواهند كرد. برنامهريزي براي اين عده از همين امروز، بهتر از فرداست.