دردسرهاي كاپيتان ميهن
بابك زماني
وقتي در سالهاي پايين قرن نوزدهم كاپيتان آلفرد ميهن رييس دانشكده نيروي دريايي امريكا كتاب «اهميت نيروي دريايي در تاريخ» را منتشر كرد بلافاصله بهصورت يك ستاره بينالمللي درآمد. ملكه انگلستان ضيافت بزرگي به افتخار او برگزار كرد، به عنوان فرمانده نيروهاي امريكايي در اروپا انتخاب شد، رقباي اروپايي به يكسان شيفته او بودند. قيصر آلمان كتاب او را زير بالش خود نگه ميداشت و همه افسران ارشد نيروي دريايي بايد يك نسخه از اين كتاب را ميداشتند اما در امريكا تا سالها او مورد اقبال نبود. عدم مداخله در خارج از امريكا، مداخله در قارههاي ديگر جزو اصول اساسي بنيانگذاران امريكا بود؛ تابويي ممنوع. «تامس ريد» رييسجمهوريخواه و اصولگراي مجلس نمايندگان حاضر نبود حتي يك كلمه درباره مداخله خارجي كشور امريكا چيزي بشنود. راستي در قرني كه گذشت چه اتفاقي افتاد كه مداخله خارجي از يك تابوي ممنوعه به يكي از وجوه اصلي ايالات متحد تبديل شد. سادهانديشي است اگر اين مداخله را نتيجه كتاب كاپيتان ميهن بخوانيم اما اين كتاب بيترديد بازتاب اشتياق آتشين جهان سرمايهداري به مداخله و تقسيم جهان بود كه تاريخچه آن در اين كتاب تا عهد باستان ادامه پيدا ميكرد و آن را بديهي ميدانست. كتاب ميهن زبان گوياي آتشي بود كه كمتر از بيست سال از قرن بيستم جهان را به كام جنگ جهاني فرو برد و آشكار بود كه زادگاه كاپيتان ميهن هم از اين وسوسه بركنار نماند و هر جا صحبتي از مداخله خارجي ميشد چه در هاييتي و كوبا و چه در فيليپين، دفاع تئوريك كاپيتان ميهن را هم همواره در پشت سرخود داشت. كاپيتان ميهن پدر معنوي تفنگداران امريكا بوده است. مداخلات آغازين امريكا در جنگهاي جهاني آزاديخواهانه و رهاييبخش بود. روزولت رييسجمهور امريكا بعد از پايان جنگ جهاني اول به عنوان قهرمان دوران جديد در سال ١٩١٩ قدم به كنفرانس صلح پاريس گذاشت و بر چيزي كه خود او هم تعريف روشني از آن نداشت تكيه كرد؛ «حق ملل در تعيين سرنوشت خود». معلوم نيست اگر كمكهاي امريكا نبود جهان ميتوانست از شر نازيسم خلاص شود يا نه؛ اما وقايع سالهاي بعد نشان داد توصيههاي كاپيتان ميهن اگر هم براي دولتهاي استعماري منجر به دو جنگ خونين تاريخي شد اما از اساس با اهداف و ساخت و كار ايالات متحد در تضاد قرار داشت، حق با تامس ريد مرحوم بود اين مداخلات نهتنها به نام دموكراسي به پروار شدن كارتلهاي بزرگ ميانجاميد بلكه به جاي آوردن پيام آزادي براي ملتهاي ديگر تنها آنها را طعمهاي در دست منافع اين شركتها قرار ميداد. نوع خاصي از امپرياليسم پديد آورد كه با ظاهر آزادي گستري ديگر حتي آن را استعمار (كه از عمران ميآيد) هم نميتوان خواند. ميلياردها دلار پولي كه در افغانستان خرج شد نتوانست حتي به اندازه مداخله انگلستان در هند به ساختارسازي در افغانستان كمك كند. اگرچه انگلستان هم مثل امريكا در افغانستان به ناگاه و به اصطلاح به شكل «آزادي در نيمهشب» توسط «لرد مونت باتن»، هند را رها كرد و با جاخالي دادن ناگهاني خود و احتمالا عامدانه و به قصد انتقام استقلال هند باعث تجزيه هند و ميليونها كشته شد، ولي حداقل يك ساختار اداري منسجم و شيوه كاري منظم از خود به جا گذاشت، اما ايالات متحده نشان داد با ميلياردها دلار پولي كه ميتوانست تقريبا تمام كارتنخوابهاي روزافزون خود امريكا را سروسامان دهد هيچ نشاني از مدرنيته به جا نگذاشت. ميلياردها دلار پولي كه به مصرف ساخت موسسات خودسامان به كار نرفت و ازاينرو به آتش تهيه جنگسالاران و سردستگان تبديل شد، نشاندهنده آن است كه آرمانهاي ايالات متحده با اشغالگري در تناقض است. نشاندهنده آن است تناقضات اساسي اين سيستم، در عين فلاكت جهاني و گستردگي بيخانماني در خود امريكا تنها با دور ريختن ميلياردها دلار پول و انباشت سرمايه بيشتر حل ميشود. آنچه در مورد هند «آزادي در نيمهشب» نام گرفت در مورد افغانستان بايد «اسارت در نيمهشب» نام بگيرد. اگر هند درهرحال راه دموكراسي و پيشرفت را بهرغم مشكلات فراوان پيمود اما افغانستان به سياهه تاريخ سپرده شد و به شكل اسيري در دست ماموتهاي چند هزارساله درآمد. آيا يك كاپيتان ميهن ديگر پيدا خواهد شد كه اينبار احساسات مردم امريكا و مردم كشورهاي ديگر را از مداخلات دوردست به تصوير بكشد، زبان گوياي اين احساسات بشود و به شيوهاي ديگر باعث چرخش تاريخي ديگري در ابتداي قرن جديد شود و ايالات متحده را به آرمانهاي بنيانگذارانش بازگرداند؟