موشهايي كه عاشق ميشوند
اسدالله امرايي
اين هفته دوست مترجم جوانم كه چند زبان ميداند از سفر بوشهر غير از سوغاتي خوردني يك سوغاتي خواندني آورده بود. «چند سال پيش كه كارگر چاپخانه بودم بهخاطر تراكم كار، مجبور به اضافهكاري شدم. چاپخانه در محوطهاي بزرگ واقع بود و نگهباني افغان داشت. اين مرد بينهايت شريف و امين
و مهربان بود.
شبهايي كه تنها بودم به من سر ميزد و نان و پنيري، ميوهاي يا چند دانه شكلات برايم ميآورد. ساكت مينشست و به چرخش قرقرههاي بالابر و پايينبر، به گردش كاغذ در ماشين چاپ خيره ميشد و به ساختار ريتميك صوتي يكنواخت ماشين چاپ گوش ميداد. گاهي پستچي به دفتر چاپخانه ميآمد و نامههايي از افغانستان تحويل مدير يا منشي ميداد. مرد افغان غروب از كار برميگشت و نامه را تحويل ميگرفت.» اين پاراگراف ابتدايي داستان سمفوني از مجموعه داستان تشباد است كه به عنوان اولين اثر ادبي داريوش غريبزاده در قالب كتاب در نشر پيرسوك منتشر شده است. داريوش غريبزاده بيشتر در حوزه سينما، به ويژه فيلم كوتاه
شهرت دارد.
فيلمساز نامآشنايي كه افتخارات بينالمللي متعددي نصيبش شده. از جمله مدال نقره يونيكا، جايزه بزرگ جشنواره اكو اتنو فولك روماني، جايزه ويژه برنو چك و... كسب كرده است و در كارنامه خود نويسندگي و كارگرداني فيلمهاي كوتاه مهمي چون «لاكپشت»، «مرد آبي»، «بومرنگ»، «سكار» دارد. غريبزاده اينبار سراغ داستان رفته. داستانهايش هم غالبا در جنوب ايران، به ويژه در بوشهر ميگذرد. داستانهاي او تا حد ممكن كوتاه و در عين حال پرمغز و پرمحتوا هستند. اين نوع داستان به فلشفيكشن شهرت دارد. من عنوان دمداستان را براي اين نوع ادبي پيشنهاد دادهام كه در آن شخصيتها با جملات كوتاه توصيف ميشوند و در انتقال محتوا، نه فقط كلمات، بلكه در آهنگ و موسيقي نثر نيز نقش مهمي دارند. داستانهاي كتاب تشباد همگي چندصدايي هستند و در عين حال با هم تفاوتهاي جزيي دارند كه با ريزبيني در كنار هم قرار گرفتهاند.
تشباد مجموعه داستاني فوقالعاده مهم و قابل اعتناست كه نه فقط به لحاظ محتوا و رنگ و بوي جنوبي آن داراي اهميت است بلكه به لحاظ ساختار و فرم نيز، نمونه بارز يك مجموعه داستان موفق است كه ميتواند براي هر كسي به مثابه يك كلاس درس باشد. در اين كتاب حدود چهلويك داستان كوتاه گنجانده
شده است.
شخصيتهاي داستاني غريبزاده نامهاي متعارف منطقهاي در خود گنجانده تا با زمينه رويدادها انطباق بيشتري پيدا كنند؛ شخصيتهايي مانند «ليتو»، «پلالو»، «فندلو»، «جفو»، «غلو»، «دي ماشو»، «حليمه» و.... در متن حوادث اين داستانها قرار دارند اين افراد از طبقات فرودست جامعهاند. همانهايي كه احمد شاملو بچههاي اعماق ميخواند. «قاشقهاي نوراني»، «نان و غولك»، «بيبي»، «فوايد گوسفند»، «بدون چهره» از درخشانترين داستانهاي مجموعه هستند. نويسنده با رويكرد اجتماعي سعي كرده بدون اغراق از منظر رئاليستي به بيان مشكلات و گرفتاريها تنگدستيهاي جوانان و مردم جنوب بپردازد.