تغيير
تاكسي پشت چراغ قرمز ايستاده بود. پسر جواني كه شلوار گشادي پوشيده بود از جلوي تاكسي رد شد.
مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود گفت:«من جوان كه بودم از شلوار گشاد خوشم ميومد، بعد بدم اومد، الان دوباره خوشم
ميياد.»
راننده گفت :«نظر آدم عوض ميشه.»
زني كه عقب تاكسي نشسته بود گفت: «يه فيلمهايي بود كه من قديمهانديمها عاشقش بودم، كه دوباره ديدمشون ديگه دوستشون نداشتم، به جاش يه فيلمهايي بود كه قديمها دوست نداشتم، بعد چند سال كه ديدم، خوشم
اومده.»
مرد گفت: «اينكه نظر آدم عوض ميشه، خيلي بده.»
راننده گفت: «اتفاقا اينكه نظر آدم عوض نشه بده.»