متني منتشرنشده از زندهياد دكتر ميثم سفرچي
شهر بيقهرمان
ميثم سفرچي
«تهران پايتخت ايران است»؛ تهران هميشه زير سايه پايتخت قرار داشته است. نسلهاي متعدد مهاجران بدون داشتن تصويري روشن از تهران روانه پايتخت ميشدند. جمله معروف فيلم دختر لر «تهران تهران كه ميگن جاي خوبيه اما مردمش بدن» جمله پيشيني در مورد تهران نيست. آنها آمدهاند و ديدهاند و بعد به چنين نتايجي رسيدهاند. آنها همه رهسپار شهري بودند كه برايشان جز پايتخت بودن معناي ديگري نداشته است. تهران حالا ديگر آن تهران دهه ۴۰ فيلم خشت و آينه نيست كه از ترس همسايهها بايد عشق را در پستوي خانههايش پنهان كرد، حالا ديگر قهرمانهاي سرخورده كند و از ميدان راهآهن رهسپار تجريش نميشوند، آنها آن پايينها معتاد ميشوند و هيچوقت پايشان به آن بالاها نميرسد. تهران ديگر آوارههاي جنگ را در هتل باتمانقلينج فيلم آبادانيها نميپذيرد آنها جايي در سواد شهر بارشان را زمين ميگذارند. حالا ديگر در تهران ميشود آواز خواند و لازم نيست خواننده اپرا روي پشتبام منزل اجارهاي در حال فروپاشي تمرين كند، روياي آزادي در تهران محقق شده اما فقط با پول ميتوان آن را خريد. تهران شهري تسخيرشده است؛ بنگاهيهاي فيلم اجارهنشينها و برجسازهاي فيلم هامون تهران را تسخير كردهاند. حالا ديگر همه پذيرفتهاند كه شهر از آن برجسازها و مستغلاتيهاست؛ تهران ديگر حتي در بازنمايي هنري، عرصه تقابل خير و شر نيست؛ تهران يكسره تسليم شر شده است. شهري بيقهرمان كه روياي پيشرفت را با روياي بقا جايگزين كرده است.
شايد حالا بايد آن جمله بديهي را دوباره برانداز كنيم: آيا تهران پايتخت ايران است؟ پايتختي كه روزگاري آغوشي گشوده براي همه مردم ايران بود و قهرمانهاي سياه و سفيد از سراسر كشور سرازير ميشدند تا روياهايشان را در آن پيگيري كنند حالا ديگر جايي براي همه مردم نيست. تهران جايي است كه ديگر خيلي نميتوان به پيشرفت در آن اميد داشت، همين كه بتوانيد از پس هزينههاي رو به تزايد مسكن در اين شهر بربياييد و سالي را بدون سقوط از هرم طبقاتي -كه كاملا آرايش جغرافيايي پيدا كرده بگذرانيد، ميتوانيد خودتان را جزو رستگاران به حساب آوريد. تهران ديگر حتي شما را نميخورد؛ تهران شما را تف ميكند و به خاطر همين جمله خبري «تهران پايتخت ايران است» حتي اگر درست باشد ديگر معناي سابق را ندارد.