خودكشي و آثار كوستلر
مرتضي ميرحسيني
پدرش را خوب به ياد داشت، مردي كه «سر آستين پوسيده پيراهنش را زير ميز پنهان ميكرد.» كمونيست شد و دلايلي براي آن داشت؛ «من به كمونيسم گرويدم، چرا كه آماده گرويدن بودم و به اين دليل كه در جامعهاي رو به فروپاشي زندگي ميكردم كه نااميدانه دنبال اعتقاد ميگشت... آماده براي اين كشف تكاندهنده كه گندمها را آتش ميزدند، ميوهها را عمدا از ميان ميبردند و خوكها را غرق ميكردند تا در سالهاي بحران، قيمتها تثبيت شوند... درحالي كه اروپا از رژه پرهياهوي گرسنگي به خود ميلرزيد و مردم سرود انترناسيونال سر ميدادند.» آرتور كوستلر تبار مجارستاني داشت و در بوداپست در خانوادهاي يهودي متولد شد، اما در انگليس به شهرت رسيد. رمان «ظلمت در نيمروز» (1940) و نيز خاطراتش از حضور در جنگ داخلي اسپانيا با عنوان «گفتوگو با مرگ» (1937) بهترين نوشتههاي او هستند، اما «خوابگردها» (1959) و «از ره رسيدن و بازگشت» (1943) نيز كارهاي قوي و بسيار جالبياند و به نظرم به وقتي كه صرف خواندنشان ميكنيم، ميارزند. حتي آثار پژوهشي كوستلر، از جمله «خزران» (1976) – كه عنوان اصلياش «قبيله سيزدهم» است و تاريخ اقوام موسوم به خزرها را كه در قفقاز و جنوب روسيه ساكن بودند، روايت ميكند - نيز آثار قابل اعتنا و مهمي محسوب ميشوند. كوستلر در چند كشور مختلف، از مجارستان و اتريش گرفته تا آلمان زندگي كرد و سالهاي پاياني عمرش را در انگليس گذراند. اواخر دهه 1930 متاثر از نفرتي كه از استالين (و استالينيسم) داشت از حزب كمونيست بيرون زد و راهش را از راه هممسلكان قديمي جدا كرد. حتي در دورهاي با دستگاه تبليغاتي بريتانيا در جنگ سرد همكاري كرد و سالها براي نشرياتي كه ضدشوروي مينوشتند، نوشت. در رمان «ظلمت در نيمروز» كه او با آن به شهرت جهاني رسيد، داستاني در نكوهش تماميتخواهي را از زبان عضو سابق حزب و زنداني سياسي كنوني، روايت كرد. برخي از مشهورترين جملاتش كه مدام نقل قول ميشد و هنوز هم ميشود جملاتي از همين رمان هستند. «ميزان آزادي فردياي كه مردمي ميتوانند به دست بياورند و حفظ كنند، به درجه بلوغ سياسي آن مردم وابسته است... منحني بلوغ سياسي تودهها، مانند رشد فرد، همواره سير صعودي ندارد و تابع قوانين به مراتب پيچيدهتري است.» يا «كسي كه با حكومت ديكتاتوري مخالف است، بايد جنگ داخلي را به عنوان راهحل بپذيرد. كسي كه از جنگ داخلي گريزان است، بايد مخالفت را كنار بگذارد و حكومت ديكتاتوري را بپذيرد.» يا «حالا ميفهمم كه ناتواني هم به اندازه قدرت مراتب مختلف دارد و شكست ميتواند سر آدم را به اندازه پيروزي به دوار بيندازد و تا بينهايت ميتوان در قعر آن فرورفت.» كوستلر نزديك به 77 سال عمر كرد و سالهاي پاياني عمرش از بيماري پاركينسون رنج برد. ضعف فزاينده جسمي، فرسودهاش كرده و او را از زندگي دلزده كرده بود. سرانجام خبر ابتلا به بيماري سرطان را تاب نياورد و در آغاز ماه مارس 1983 در خانهاش در لندن خودكشي كرد. همسرش هم همراه او چنين كرد.