كتاب گران است
نمايشگاه كتاب بعد از سه سال دوباره برپا شده، اما آنچه كاربران توييتر فارسي درباره آن توييت ميكنند، نمايشگاهي كمرمق و گراني كتاب است. آنچه ميخوانيد منتخبي از اين توييتهاست.
«نمايشگاه كتاب: صف سلفي با زيباكلام و هجوم براي كتاب شيما كاتوزيان، بهواقع كه عجب مكان فرنگي-ادبي بود»، «مشاهداتم از نمايشگاه كتاب ۱۴۰۱: چندتا ون ارشاد تو محوطه هست، واقعا خلوتتر از سالهاي قبله و غرفههاي كودك و نوجوان شلوغتره، تخفيف نشرها خيلي كمه و اغلب ۱۰ درصده، كتاب گران است»، «قيمتا افتضاح» كتابي كه مدنظرته پيدا ميكني، ميگه بن تخفيف (دانشجوها. هيات علمي) شامل نميشه و براي بخش مجازي سايت هست كه اون كتاب هم تو سايت موجود نيست و خود نمايشگاه ۱۰درصد تخفيف اعمال كرده و با تخفيف اعمال شده هنوووز به قيمت اصليش نميرسه. حقوقيا رو كه اصلا نگم براتون»، «بعضي كتابها تو سايت نمايشگاه كتاب گرونتر از قيمت همون كتاب تو سايت رسمي ناشر هست. و البته با تخفيف به قيمت اصلي ميرسن... نظارتي نيست؟»، «هيچ علاقهاي براي رفتن به نمايشگاه كتاب ندارم. دغدغه امروز من خريد كتاب نيست»، «براي من نمايشگاه كتاب فاقد هر گونه ارزش نمادين، نوستالژيك، مناسكي يا منفعت اقتصادي و فرهنگي است. فلذا سالهاست نميرم و هيچ حسي هم بهش ندارم»، «كتاب فني خفن حداقل تو زمينه علوم كامپيوتر نديدم تو نمايشگاه كتاب رفتين كتاب توسعه فردي چيزي ميتونين بخرين ولي فني رو از سايتها سفارش بدين يا چاپ كنن بهتره»، «كتاب گران شد اما صف نكشيديم! شايد اين بزرگترين دليلِ صف كشيدنهايمان است»، «امروز نمايشگاه كتاب تهران بودم. جمعيت بازديدكننده كمتر از يكسوم سالهاي پيش است. ترس از كرونا، برگزاري نمايشگاه مجازي در زمستان، بالارفتن وحشتناك قيمت كتاب و از همه مهمتر، دل و دماغ نداشتن مردم براي پرداختن به امور فرهنگي به هنگام وضعيت سخت معيشتي از عوامل اين خلوتي است»، « باهمه اين گرونيها امروز مردم حضور پررنگي در نمايشگاه-كتاب داشتند! ولي انصافا قيمت كتابها خيلي بالا رفته! مثلا معمولا كتابهاي با قطر كم نهايتا ۳۰هزار تومن بود ولي الان حتي مثبت ۷۰هزار تومنيش رو هم ديدم! يعني نميشه درخت اختصاصي براي ساخت كاغذ كاشت؟!»، «پرسيد: چرا اينقدر نمايشگاه كتاب خلوته؟ با حسرت گفتم: مردم براي شكم غذا ندارند، خوراك فكري و ذهني رو كجاي دلشون بذارن»، «نمايشگاه كتاب امسال، تونستم سالن كودك و نوجوان بچرخم و خريداي سام رو انجام بدم. هوپا و نردبان مثل هميشه مورد علاقه هام بودند. قيمتها و كيفيتها ارايهها و اجراها همه قابل حدس بودند. اما چه كنم كه دلم براي اون دالونها و اون حال و هوا تنگ بود»، «كتابي كه ميخواستم بخرم ده برابر موجودي حسابم بود» و «پس از سه سال نمايشگاه كتاب در شرايطي برگزار شده كه در آن نه ذوقي قابل مشاهده است و نه رنگي و لعابي. گويي اين نمايشگاه آيينه تمامنماي رنگپريدگي مردم شهر است. نه حال مردم خوب است و نه حال فرهنگ».