نقش ما در سرنوشت يوزها
فاطمه باباخان
توله سوم چه ميشود؟ كاري كنيد توله سوم از دست نرود، چه كاري ميشود كرد كه توله سوم زنده بماند و... اينها گوشهاي از پيامهايي است كه مخاطبان يك وبينار درباره طرح تكثير در اسارت مطرح كردند، اين در حالي بود كه كارشناسان حاضر در نشست بيشتر به اين ميپرداختند طرح تكثير در اسارت از كجا كليد خورد، چه مخفيكاريهايي داشت و چطور به نقطهاي رسيد كه دو توله در آن تلف شدند، اما بحث درباره توله سوم و اينكه براي آن چه ميشود كرد، موضوعي نبود كه با توجه به فرصت محدود در اين وبينار به آن پرداخته شود.
در واقع اين نشست بيشتر به آسيبشناسي آنچه انجام شده بود، ميپرداخت و كارشناسان مهمان نيز بيشتر در اين باره در بخش پيامها صحبت ميكردند. همچنان كه در نشست ديگري بحث درباره آينده پروژه بود و درباره وضعيت سلامت ايران (يوز مادر) آخرين گفتهها مطرح شد.
اينكه سرنوشت يوز سوم و مادر آنها يعني «ايران» چه ميشود اما موضوعي است كه جامعه در تب و تاب آن به سر ميبرد.
افكار عمومي در عين حال كه ميخواهد سراغ اين آسيبشناسي برود، اين نگراني را هم دارد كه سرنوشت اين دو يوز چه ميشود. از همين روست كه يكي خبر ميدهد يوز سوم در آيسييو است و ديگري در صفحه شخصي خود مرثيه براي مرگ ايران مينويسد بدون آنكه كسي به او بگويد ايران همچنان زنده است هر چند از شرايط جسمي اين يوز تا زمان آزمايشها نميتوان مطمئن بود.
در همين شبكهها يكي ميگويد چرا سزارين انتخاب شده و ديگري از اين حرف ميزند كه از اول كار بايد به كارشناسان خارجي سپرده ميشد. برخي زبان به طعنه گشودهاند و ديگران با تمسخر از اين ماجرا ياد ميكنند.
اين روزها شبكههاي اجتماعي مملو از خبرها درباره يوزها و اظهارنظرهاي همگاني درباره اين ماجراست، همچنان كه چند سال پيش زماني كه خبر آمد تعداد يوزهاي ماده شناسايي شده تنها دو يوز است، به هومن جوكار، مدير وقت پروژه يوز هجمههايي در شبكههاي اجتماعي وارد شد كه منصفانه نبود و تلاشهاي انجام شده را ناديده ميگرفت و در مواردي هم نقد، گوشه به هجو ميزد. در آخرين ماههاي سال 96 همزمان كه گروهي از كارشناسان حياتوحش دچار مشكل شدند برخي از درستي اين مصايب، سخن گفته و همچنان انگشتشماري به آن معتقدند، مصايبي كه هيچ كدام سزاوار يك لحظهاش هم نبودند.
خبر خوش تولد سه يوز اين روزها به مرثيه براي فرزندان ايران بدل شده، تنها يك توله از سه تولهاي كه اين همه هيجان و اميد در كشور ايجاد كرده بودند باقي مانده كه سرنوشتش همين يكي هم در هالهاي از ابهام قرار دارد. ممكن است اين توله را هم از دست بدهيم، ايران هم شانس زادآورياش را از دست بدهد، ممكن است نتوانيم فيروز را هم به طبيعت برگردانيم و بدترين سناريوها اتفاق بيفتد. در اينجا كار كارشناسان حياتوحش چه ميتواند باشد؟ جايگاه ما به عنوان رسانه كجاست؟ نقش سازمان حفاظت محيطزيست و روابط عمومي آن در قبال افكار عمومي چيست؟ قرار است روي كدام هدف متمركز شويم؟ بايد چه شكل از مطالبهگري را داشته باشيم كه به تغيير مثبت منجر شود؟ چطور ميشود منصف بود و يك سويه ماجرا را نديد؟ چه ميشود كرد تا در آينده كه به امروز نگاه ميكنيم فكر كنيم سخني كه گفتهايم و اقدامي كه انجام دادهايم صحيح بوده و در نهايت به نفع طبيعت اين سرزمين تمام شده است؟