تافته
مرا بود به ديدار تو زين پيش وصالي
تو را بود به جاي من غنجي و دلالي
مرا نيست ز هجر تو سوي وصل تو راهي
كسي رانبود ره ز وقوعي به محالي
مراگر سخن وصل تو پيش آيد روزي
چنانست كه پيش آيد خوابي و خيالي
كجا روشن ماهي بود او راست محاقي
كجا تافته نجمي بود او راست وبالي
تو آن تافته نجمي كه تو را نيست غروبي
تو آن روشن ماهي كه تو را نيست زواليملكالشعراي بهار