تبديل طلاي باور مردم به مس
محمدصادق جواديحصار
1) يكي از ويژگيهاي سيستمهاي قوام يافته، درك درست از رخدادها و وقايع است. در واقع سياستگذاران و مسوولاني كه ميتوانند، درك درستي از وزن رخدادها و نقطه ثقل آنها داشته باشند، قادرند واكنشهاي معقولي نيز ارايه كنند.واقع آن است كه پس از آوار شدن برج متروپل در آبادان، عكسالعملهاي دولتمردان و تصميمسازان كشور، كاملا خنثي بود. دولتمردان محلي ابتدا در پي كتمان ماجرا، كوچكنمايي و عاديسازي قضيه برآمدند. اما طي 3 الي 4 روز بعد از حادثه كه امكان جمع كردن ماجرا فراهم نشد و اعتراضات گستردهتر شد، دامنه موضوع به تهران كشيده شد و تازه بعد از 4روز مقامات ارشد كشور متوجه شدند كه بايد عزاي عمومي اعلام كنند. اين وضعيت نشان ميدهد كه مقامات ارشد كشور درك شفافي از نقطه ثقل و وزن رخدادها ندارند و دادههاي اطلاعاتي به صورت طبقهبندي شده به سطوح بالاي قدرت ميرسد. اين در حالي است كه بسياري از رسانههاي مكتوب داخلي و بينالمللي ابعاد چنين حادثهاي را درك كرده و در سطوح وسيع انعكاس دادند.اين سطح از كمتحركي، تلاش براي عاديسازي رخدادها و خونسردي در برابر حوادثي كه باعث واكنشهاي شديد مردم شده، براي دولتمردان امر پسنديدهاي نيست و حكايت از كنشگري فعال و موثر ندارد.
2) اما اين رخداد از منظر ديگر، بيانگر آن است كه تخلف، فساد و رانت به صورت بنيادين در متن جامعه جاري و ساري است. مثلا ساختمان متروپل در مختصاتي قرار گرفته كه زمينها در آب شناور هستند و بعد از كندن 2، 3 يا 5 متر، زمينها به آب ميرسند. ساختن سازهاي با اين وضعيت و تبديل يك ساختمان 6 طبقه به 10طبقه و بالاتر، نشاندهنده فساد عميقي است كه در بخشهاي تصميمساز كشور جريان دارد. معتقدم، جمهوري اسلامي چوب «داناي كلپنداري» خود را ميخورد. در اين سيستم، اغلب مشكلات بر دوش مسوولان اجرايي تلنبار ميشود. يعني اين ساختار به صورت بنيادين، خود را داناي كلي ميداند كه بر همه وجوه و شوون كشور مسلط است و براي هر وضعيتي برنامه دارد، اما اين مديران اجرايي و كارگزاران نظام هستند كه قادر نيستند منويات مورد نظر را عملياتي كنند. بر اين اساس است كه هر دولتي كه روي كار ميآيد با هر سطحي از توانايي، نهايتا به عنوان يك مجموعه فشل، ناكام و بيسرانجام معرفي ميشود. فرقي ندارد كه اين دولت، دولت هاشميرفسنجاني باشد يا دولت احمدينژاد؛ دولت روحاني باشد يا دولت ابراهيم رييسي، نهايتا مانيفست داناي كل نظام، همه اين دولتها را در اجراي پازل مورد نظر سيستم، مقصر معرفي ميكند. غافل از اينكه ساختار داناي كل در اين سيستم قادر نسبت به درك موقعيت و شيوه عمل مقتضي با موضوعات مشكلات عديدهاي دارد.
3) اين گزارهها دست به دست هم دادهاند تا ديواري از بياعتمادي در جامعه ايجاد شود. هر اتفاقي در جامعه باعث ايجاد نارضايتي ميشود، حتي اگر اين رخدادها، حوادث طبيعي مانند سيل و زلزله باشند. در اين وضعيت سيستم، ناچار است برخورد امنيتي و اطلاعاتي داشته باشد. اين مشكل بايد هر چه سريعتر حل و فصل شود تا هر حادثهاي منجر به سرريز اعتراضات عمومي جامعه نشود. همزمان با موضوع متروپل در برزيل رانش زمين اتفاق افتاده و مردم زيادي مفقود و كشته شدند. اما در برزيل حتي يك راهپيمايي اعتراضآميز عليه مديران محلي و ارشد رخ نداده است. دليلش آن است كه نسبتي از اعتماد بين دستگاههاي حاكميتي و مديريتي برزيل وجود دارد كه اين اعتماد بحرانها را قابل تحمل ميسازد.
4) نهايتا بايد ديد چه اتفاقي رخ داده، مردمي كه در دهه 60 خورشيدي و زير شديدترين بمبارانها از نظامشان دفاع ميكردند، چرا در سالهاي اخير هر رخدادي را به بهانهاي براي اعتراض عليه حاكميت بدل ميكنند؟ يك عنصر مبدل، طلاي باور مردم را به مس ناباوري بدل كرده است. بنابراين به كيمياگراني احتياج داريم كه اين مس ناباوري را به طلاي باورمندي تبديل كنند. البته سيستم نيز بايد پذيراي اين كيمياگران شايسته باشد و آنها را با روشهاي سلبي و تيغ تند نظارتهاي بيدليل از چرخه خارج نكند.