آزار
كار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست زين سبب كار دلم زارست گويي نيست هست
خصم تو بازار من بشكست و با خصماي صنمم ر ترا پيوسته بازارست گويي نيست هست
تا به خروارست شكر لعل نوشين ترا در دلم عشقت به خروارست گويي نيست هست
طره طرار تو دل دزدد از مردم همي شد يقين كان طره طرارست گويي نيست هست
ماهرويا تا تو كردي رايت صحبت نگون رايت صبرم نگونسارست گويي نيست هست
بوسهاي را زان لب چون لعل نوشينت به جان چاكر مسكين خريدارست گويي نيست هست
نرگس خونخوار تو پيوسته خون ريزد همي نرگست بس شوخ و خونخوارست گويي نيست هست
سنايي