به مناسبت هفتمين روز درگذشت سيد محمود دعايي
مردي انقلابي، دوستدار اهل فرهنگ
رسول جعفريان
كافي بود كسي يك بار مرحوم دعايي را ببيند و شيفته او شود. كافي بود كسي او را ببيند و بفهمد او در زمره آناني است كه ميشود ايشان را مصداقهاي بعدي رسول (ص)، در وصف قرآني «انّك لعلي خُلُقٍ عظيم» دانست. در زندگي اجتماعي، اخلاق حرف اول را ميزد و او عاليترين نوع آن را در قياس با آنچه بهترينها داشتند، برخوردار بود. اخلاق فقط لبخند و نرمي در برخورد نيست، اخلاق تركيبي از داشتن حسن برخورد، به همراه درايت و عقل، كاربردي كردن آن، معتدل و اهل مدارا بودن، فهيم بودن و درك افراد، احترام نهادن به آراي ديگران و در يك سخن داشتن پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك بود. من به نوبه خود، هر زماني او را ميديدم، احساس فاصله زياد اخلاقي ميان خود و او ميكردم و به وصف و حال و صفات او غبطه ميخوردم. البته ميدانستم و ميدانم هرگز مثل او نخواهم شد، اما چنانكه امير مومنان درباره خود ميفرمود، تلاش ميكردم شبيه او باشم. حق اين است كه شبيه بودن به او هم بسيار دشوار بود.
1- يك نكته مهم اين بود كه در مسير انقلاب، آنهم آدمي مثل دعايي كه بسيار نزديك به قطب انقلاب بود، با فراز و نشيبهاي عجيب و غريبي كه آدمهاي انقلابي را گرفتار ميكرد و با هر انگيزهاي، ميتوانست گرفتار گردابهاي عجيبي شده باشد. اينكه شما به عنوان انقلابي، با آن سوابق و نفوذ، يك مرتبه به مقامات بالايي برسيد كه دستتان در هر كاري باز باشد، در همهچيز... اما اين كار را نكنيد، اصلا وارد نشويد تا آلوده شويد، خود را در شرايطي قرار دهيد كه در چاه و چاله نيفتيد، اين چيزي بود كه دعايي با اعتقاد و فهم به آن توجه داشت. از روز اول هم آدم تندي نبود و سوابقش اين را نشان نميدهد. از اول هم در حد خود مردمي و فرهيخته بود. دعايي روزها و مرزهاي سختي را پشتسر گذاشت، آنهم بيش از چهل سال، اما اصولش را حفظ كرد، مهمتر از همه اصول ديني و اخلاقي را. به آن شناختي كه از امامان داشت، معتقد بود. به اصول انساني و نه اصول ساختگي و اصرار بر آنها، باور داشت. دعايي راه خود را رفت، اسير جوّ نشد، از ارزشهايي كه براي خود شناخته بود، فاصله نگرفت. دعايي، دوستان انقلابي و همقطاراني داشت كه بيمحابا رفتار ميكردند. هم در نجف و هم بعدها در ايران... حالا هم به اسم انقلابي، به تندي حرف ميزنند... اما دعايي وارد اين عرصهها آنهم به اسم انقلابيگري نشد.
2- به نظر ميرسد دعايي عقيده و مبنايش اين بود كه ما در انقلاب هر كسي را به هر اتهامي كنار بگذاريم. قرار نبود هر روز در روزنامه خود، جنازه بيجان يا باجان كسي را كه زماني در دوره شاه به اقتضاي زندگي و فكر و زمانه كتابي يا مقالهاي نوشته بود يا در مراسمي حاضر شده بود يا ... دراز كنيم. چه انسانهاي فرهيختهاي كه با يك دشنام و اتهام از هستي ساقط شدند و براي ابد محو گشتند. بسياري از آن اتهامات قابل اثبات نبود يا ناشي از يك كجفهمي يا تنگنظري بود. البته كه دعايي هم قلم، روزنامه، سابقه انقلابي داشت، در دستگاه حكومتي جايي و حامي داشت و آن روزها اگر كسي اين كارها را ميكرد، نامش سر زبانها ميافتاد. اما براي اخلاق و ارزشهاي انساني بيش از اينها ارزش قائل بود. او ميدانست تهمت چه جايگاه منفوري در دين دارد، در حالي كه حرفه برخي از اينها فقط و فقط تهمت زدن آنهم در پوشش دينداري و انقلابيگري بود. به فرمايش امام علي(ع)، دين براي بسياري از اينها «لعق علي السنتهم» و وسيله كسب و كار و معاش و دنياداري بود. «يطلب به الدنيا» و البته اين دنيا فقط پول و ثروت و منصب نبود و نيست؛ شما ممكن است عمري را به زهد بگذرانيد اما شهوت شهرت و نام و نشان و جز آن داشته باشيد. زاهداني در صدر اسلام بودند كه بسيار از اينها زاهدتر بودند، اما قدرت را از اهل حق گرفتند و حالا هم بعد از قرنها بهرغم آن زهدگرايي، نامشان هميشه قرين بدي و خشونت است. اين مهم است كه يك انقلابي، از روزگاران سخت، از نظر نمره اخلاق و انسانيت، جان سالم به در ببرد و مرحوم دعايي چنين بود.
3- فرهنگ دوستي از مهمترين ويژگيهاي دعايي بود. مردي در آستانه هشتاد سالگي، با آن همه شهرت و نام، ديگر نيازي به اين نداشت كه در هر مجلس فرهنگي ارزشمندي كه برگزار ميشد، حاضر شود، آنهم براي يادكرد از بزرگي، براي تقدير از دستاندركاراني كه ميكوشيدند ياد بزرگي را حفظ كنند. بسا از او دعوت هم نميشد، اما حاضر ميشد، در انتها يا ميانه مجلس هرجا بود، مينشست. اين حضور، ناشي از فرهنگدوستي او بود. اهميت دادن به علم و به كتاب و شخصيتهاي علمي. آنهم احترام به كساني كه ديگران و مديران و بودجهداران، از ياد آنها غفلت ميكنند يا خود را به تغافل ميزنند. اينكه در موج باشيم و بودجهاي بگيريم و ستايشي از كسي بكنيم كه فرماني براي بزرگداشت او صادر شده، مهم نيست، مهم آن است مرداني پاس داشته شوند كه ديگران به آنها ناسزا ميگفتند و آنها را براي سالها خوار كرده بودند. حالا وقتي كسي پيدا ميشود و قدمي براي پاسداشت آنها برميدارد، دعايي حاضر ميشود. از آبروي خود مايه ميگذارد و ميآيد و سخن هم ميگويد. فقط كافي است آخرين سخنراني او را در بزرگداشت مرحوم اسلامي ندوشن كه حكومتيها حتي از گفتن يك تسليت هم براي درگذشت او ابا كردند، بنگريد. همان نكات كافي است تا بهتر از هزاران جمله از اين دست كه بنده دربارهاش مينويسم، احساسش را درك كنيد. او براي بزرگداشت كساني حاضر ميشد كه ديگران حتي حاضر نيستند اسم آنها را بر زبان بياورند و اين رفتار را به پاي انقلابيگري خود ميگذاشتند. روزنامه اطلاعات در همه اين دههها صداي آنها بود. مردانه ميايستاد. هنوز هم ميتوان روزنامه اطلاعات كه روزگاري ايشان آن را يك روزنامه فرهنگي در سطح خوب و البته صداي اين قبيل از ضعفاي اهل فرهنگ اما دانشمند و فرهيخته هم دانست. البته كه بايد از وضعيتي كه همين اندازه تحمل ميكرد و روزنامه را همچنان در اختيار او گذاشته بود، تقدير كنيم. اينكه دستكم يك نمونه از يك رفتار انساني در يك دوره سخت بر جاي بماند و بر ديگران حجت باشد كه اين حجتالاسلام بودن است.
4- بايد دعايي را يك انقلابي اصيل دانست، چهرهاي باتجربه در انقلاب كه البته امثال او ـ معالاسف ـ كمياب هستند. بيشتر مدعيان انقلابيگري، انقلابي بودن را با دشنام دادن و تندي كردن و كنار گذاشتن و حذف كردن و پياده كردن يكي ميدانند. در روزگار ما اين وضعيت بدتر هم شده و فلان انقلابي را ميبينيد كه يكجا، نسلي از هنرمندان اين كشور را كه سالهاي سال استعداد خودشان به همراه پول اين مردم پرورششان داده به فساد اخلاق متهم ميكنند و زشتترين تعابير را درباره آنها به كار ميبرند. عجيب اينكه هيچوقت به ذهن مقامات قضايي نميرسد كه از اينها بپرسند در اين شرع با اين فروعاتش، اگر يك نفر اتهام فحشا به كسي بزند، بايد از او شاهد بخواهند و اگر نتوانست بياورد بايد محكوم به عقوبتش كنند، چه رسد به اينكه كسي، جماعتي را اينچنين متهم به فساد و فحشا ميكند! در زمانه ما و البته پيش از اين هم، براي بسياري، اين رفتار معناي انقلابيگري بود. مرحوم دعايي البته كه معناي ديگري از انقلابيگري ميشناخت. هرچه ديگران در مطبوعاتشان آبروي اشخاص را ميبردند، او براي حفظ آبروي آنها و دفاع از حقوقشان تلاش ميكرد. با آن همه سابقه انقلابيگري هيچگاه با اين رفتارهاي تند كه نقشش پياده كردن بسياري از مردم و هل دادن آنها به گريز از كشور بود، موافق نبود، عليه آن مينوشت و بيش از همه در عمل نشان ميداد كه خوب بودن و شيعه علي و زهرا بودن به چه معناست. همين است كه امروز اينچنين مورد ستايش دوست و دشمن در دايره اين انقلاب است. خدايش بيامرزد.
عضو هيات علمي گروه تاريخ دانشگاه تهران