لطيفهاي به نام برخورد با تندروها
محمد مهاجري
در دوره رياستجمهوري آقاي سيدمحمدخاتمي، جنگ سرد ميان دو جناح چپ و راست (اصلاحطلب و اصولگرا) بهشدت رواج داشت. رسانههاي دوطرف (عمدتا روزنامهها و هفتهنامهها) به يكديگر ميتاختند و گاهي باران تهمت و ناسزا بود كه از يك طرف بر سر طرف مقابل ميباريد. تا قبل از آنكه به دستور سعيدمرتضوي - قاضي وقت دادگاه مطبوعات- روزنامههاي زنجيرهاي جناح چپ تعطيل شود، بمباران اين جناح بسيار سنگينتر از جناح راست بود. حملات نيز غيرمنصفانه و به دور از اخلاق صورت ميگرفت و جناح چپ كه تازه به قدرت رسيده بود اخلاق پيروزي را يا نميشناخت، يا ميشناخت و عمدا رعايت نميكرد. آن تندرويها حتي اگر با تصميم قاضي مرتضوي هم به پايان نميرسيد، بهطور قهري پاياني ناگوار پيدا ميكرد و دست بر قضا همين هم شد و برخي از چهرههاي بدخلق آن دوره بعدا از كشور خارج شدند و... كه بماند. جنگ، اما در جنگ سرد باقي نماند و زدوخوردهاي خياباني هم چاشني دعواهاي سياسي شد. هر تجمعي كه چپها راه ميانداختند با درگيريهايي روبرو ميشد كه معمولا برنامهريزي شده به نظر ميآمد. خوب به خاطر دارم كه قرار بود جمعي از دانشجويان طرفدار اصلاحات در پارك لاله تهران (تقاطع خيابان كارگر و بلوار كشاورز) تجمع كنند. يكي از خبرنگاران كيهان به محل اعزام شد. عصر بود كه خبرنگار اعزامي، دمغ و مبهوت به اتاقم آمد. از او خواستم واقعه را تعريف كند و سپس گزارش آن را بنويسد. خيلي ناراحت بود و وقتي ماجرا را بازگفت من هم مانند او شگفتزده شدم. حرفش اين بود كه تا حالا فكر ميكردم درگيريهايي كه جناح راست با چپها دارد، خودجوش و از روي اعتقاد است، اما امروز همه تصوراتم به هم ريخت. او در توضيح ماجرا اينگونه بيان كرد كه پس از اتمام درگيري و متفرق شدن جمعيت، از خيابان 16آذر به سمت جنوب حركت كردم و طول خيابان را پيمودم. در اين مسير همان افرادي را كه در پارك در حال زدوخورد ديده بودم و حزباللهي ميپنداشتمشان، در گروهاي 4-3 نفري در پيادهرو و كنار خيابان ايستاده بودند.
وقتي از كنار آنها رد شدم، ميشنيدم كه با ادبيات بسيار زشت و سخيف و حتي همراه با فحشهاي چارواداري باهم حرف ميزنند. يقين كردم كه آنها نه بچه حزباللهياند، نه وابسته به جناح راست و نه حتي متدين و متشرع، چراكه آنچه بر زبانشان جاري ميشد فقط ادبيات لاتها بود.
همكار كيهاني من از ديدن و تعريف آن اتفاق، خيلي بههم ريخته بود بهطوريكه حتي نتوانست گزارش آن روز را قلمي كند.
به يقين، اينجور افراد حتما در سوي مقابل (جناح چپ) هم حضور داشتند و اساسا دستهاي پنهاني براي بههم ريختن آرامش شهر، در پشت پرده فعال بودند كه تقريبا تا اواخر دوره خاتمي هم ادامه يافت. البته منكر اين نيستم كه بخشي از افراد دو طرف واقعا با انگيزههاي اعتقادي در تجمعات حضور مييافتند و شايد بعضا شعارهاي تندي هم ميدادند اما يقينا عامل درگيري يا تشديد درگيري، افرادي بودند كه با سازماندهي و تشكيلات منسجم حضور مييافتند.
نه با اطلاع كه براساس قراين و سوابق و نيز برمبناي تحليل ميتوانم بگويم برخي تجمعات سال 88، يا توهينهايي كه به برخي مراجع عظام قم شد يا كفش و مهرهايي كه به سمت برخي مسوولان پرتاب شد از جنس همان اتفاقاتي است كه در دوره اصلاحات شاهدش بوديم.
وقايع هفته پيش حرم امام خميني و شعارهايي كه عليه آقاي سيدحسن خميني سر داده شد (براي چندمين سال) در همان قالب گذشته قابل تحليل است.
يعني رفتاري ساماندهي شده وجود دارد كه عدهاي كاملا آگاهانه، گروه ديگري را كه سادهلوحي پيشه ميكنند به طرح شعارهاي تند تشويق ميكنند. حمله به سفارخانههاي انگليس و عربستان هم در همين مجموعه رفتار ميگنجد.
معتقدم تاكنون ارادهاي براي جمع كردن اين بساط وجود نداشته و حالا هم خوشبين نيستم كه در آينده نزديك با آن برخورد شود. دليلش را لااقل در جناح اصولگرا به خوبي فهم كردهام. بهطور مشخص و دقيق ميگويم جناح اصولگرا براي حمله به رقيب، يك جريان تندرو پاي كار لازم داشته كه هميشه آن را به عنوان گروه فشار براي رسيدن به اهداف سياسي خود يا جلوگيري از رسيدن حريف به اهدافش تربيت كرده. حتي اگر تربيت هم نكرده، به وجودش دلخوش و دلگرم است. جناح اصولگرا همواره سعي كرده از منافع اين تندروها استفاده كند و هروقت برايش دردسر شده، با متصف كردنش به «گروه خودسر» خود را كنار بكشند...
الان اصلاحطلبها به اين دليل كه دستشان به جايي بند نيست نياز به چنين لشكري ندارند اما جناح اصولگرا همچنان آن را دوست دارد.
مادام كه اصولگرايان (نه فقط تشكلهاي سياسي بلكه ساختارهاي ايدئولوژيك) خود را نيازمند اين جريان تندرو بدانند و به آنها بال و پر بدهند تا هم در عرصه برخورد فيزيكي و هم به صورت لشكر سايبري فعال باشند، برخورد قضايي- اطلاعاتي با آنها فقط يك لطيفه خندهدار است.