• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5237 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۳۱ خرداد

حبس و قتل قائم‌مقام

مرتضي ميرحسيني

عباس ميرزا كه زودتر از پدرش از دنيا رفت، مساله جانشيني فتحعلي‌شاه گره خورد. البته وليعهدي به محمدميرزا (پسر عباس ميرزا و نوه فتحعلي‌شاه) رسيد، اما بسياري از شاهزادگان ريز و درشت قاجار - كه تعدادشان هم كم نبود - اين انتخاب را نپذيرفتند و در آشكار و نهان زبان به اعتراض و مخالفت باز كردند. شاه خودش را به آن راه زد و توجهي به مخالفت‌ها نكرد و چندي بعد هم از دنيا رفت. بحران بعد از مرگ او خودش را نشان داد. رقابتي كه ميان پسران شاه وجود داشت به مسير تصاحب تاج و تخت افتاد و آنان را در چند دسته متخاصم رودرروي يكديگر قرار داد. به قول عبدالله مستوفي «كم مانده بود كه مردم ايران گرفتار هرج‌ومرجي نظير بعد از نادرشاه بشوند» اما به تدبير ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام كه صدراعظم و عملا همه‌كاره حكومت محمدشاه بود، فتنه‌ها يكي پس از ديگري سركوب شدند و مدعيان اصلي كنار رفتند و «باقي شاهزاده‌ها هم سرجاي خود نشستند.» ناگفته نماند كه روس‌ها هم كه تداوم سلطنت قاجار در نسل عباس‌ ميرزا را متعهد شده بودند در نزاع ميان شاه جوان و مدعيان، نقش موثري داشتند و محمدشاه را در رسيدن به ميراث پدربزرگش ياري دادند. اما كسي كه بحران را مديريت و حتي براي تثبيت تاج و تخت، دستش را به خون شماري از شاهزادگان قاجار آلوده كرد، قائم‌مقام بود. او هم شاه را به تخت نشاند و هم قدرت را به نام او به دست گرفت. سپس از اختياراتش بهره برد و اصلاحاتي را در دولت و دربار شروع كرد كه خوشايند اكثريت اعضاي طبقه حاكم نبود، زيرا منافع سنتي آنان هدف مي‌گرفت و حكومت را از سفره‌اي براي اقليت حاكم، به ابزاري براي اداره درست كشور تبديل مي‌كرد. از اين‌رو دشمنانش - كه نزديكي به قدرت را فقط با سوءاستفاده از آن مي‌فهميدند - روز به روز بيشتر شدند، اما قائم‌مقام خطري را كه از سمت آنان وجود داشت، جدي نگرفت و خشم و آزردگي‌شان را درخور اعتنا نديد. به قول زرين‌كوب «درست است كه با محدود كردن پادشاه و كنار گذاشتن اطرافيان او، خودش نوعي حكومت مستبدانه پيش گرفته بود، اما استبداد او شخصي نبود. برخلاف استبداد پادشاه موجب نفي حقوق عامه رعيت نمي‌شد، فقط از حق تجاوزي كه شاه و اطرافيانش نسبت به هرگونه قانون و قراري قائل بودند، مي‌كاست.» دشمنانش در دولت و دربار ضد او دسيسه كردند و دل شاه را از خطرات احتمالي سيطره فزاينده صدراعظم لرزاندند. هم روس‌ها و هم انگليسي‌ها كه وجود وزيري چنين مقتدر و لايق را به ضررشان مي‌ديدند نيز در خالي كردن زير پاي قائم‌مقام با توطئه‌گران همراه شدند و در بسترسازي براي سقوط او نقش‌آفريني كردند. محمدشاه كه گاهي بلاهتش بر نجابتش مي‌چربيد از صدراعظم ترسيد و باورش شد كه قائم‌مقام به فكر عزل او و تصاحب تاج و تخت است. دستور به بركناري صدراعظم داد و او را به حبس انداخت. بعد هم با تصميم دشمنان قائم‌مقام براي قتلش همراه شد و اجازه داد - بي‌آنكه خونش را بريزند - او را سربه‌نيست كنند. ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام را چند روز در باغ نگارستان به حبس نگه داشتند و بعد خفه‌اش كردند. او حدود هفت ماه صدراعظم ايران بود و ماجراي عزل و قتلش نيز چنين روزهايي از اواخر بهار و اوايل تابستان 1214 خورشيدي روي داد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون